
بسم الله الرحمن الرحيم
انَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المبين (106) و فديناه بذبح عظيم (107)
و تركنا عليه في الآخرين (108) سلام علي ابراهيم (109)
( قرآن كريم - سوره صافات )
آن روز در جام شفق مل كرد خورشيد برخشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه گوئي خواب ديدم
خورشيد را بر نيزه ؟! آري،اين چنين است خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است
انَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المبين (106) و فديناه بذبح عظيم (107)
و تركنا عليه في الآخرين (108) سلام علي ابراهيم (109)
( قرآن كريم - سوره صافات )
آن روز در جام شفق مل كرد خورشيد برخشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه گوئي خواب ديدم
خورشيد را بر نيزه ؟! آري،اين چنين است خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است
عاشورا ؛ چكيده تاريخ همه عصرها ، تصوير رنج همه مظلومان ، راز كهن هستي ، تجلي بندگي و دلدادگي ، ، سرزمين حضور ، دشت اخلاص ، نمايش ايمان ، ملكوت حسين ، سكوي پرواز ، رهيدن انسان ... كربلا ؛ بلاد عشق و حسين خورشيدي از بطن همه خورشيدها ، چوپاني از سلاله همه چوپان هاي " اغنام الله " ، عاصي و شوريده بر طاغوت و طاغوت ؛ طاعون همه ملت ها .
حسين كهكشان شرف ، غيرت و حرمت ، نوري در همه قلب ها ، فوران خوني در سرزمين عصمت ، مهر فروزان عشق بر وسعت سبزه زار هاي كرامت . حسين هفت آسمان دوست داشتن ف هفت اقليم عشق ....
در روزگاري كه بدي لباس نيكي پوشيده و فرعونيان ، تتن پوش پيامبر به تن كرده اند و روحانيان حكومت ، بنگاه معاملات مسكن در بهشت گشوده اند و دنيا را به نفع خلافتِ كارگردانان توطئه قتل پيامبر ؛ ابوجهل و ابوسفيان و ابولهب كه اينك بر جايگاه پيامبر تكيه زده اند و كاخ هاي سبز لذت بنا كرده اند ، توجيه و تبليغ ميكنند و مذلت و بدبختي و ستم زدگي ملت را جبر خداوندي خوانده و لاي لاي خوش تسليم و خواب زدگي را در گوش هاي خفته خلق زمزمه ميكنند و قصه مرگ و نااميدي را به شب نشسته اند .
حاكمان جور و ستم و استبداد ، نشئه از قدرت خويش و جهل عوام - كلأنعام – به نام دين و به نام الله ، به غارت مردم چنگ زده اند و براي ارضاء اميال پس دنيوي شان به بسط و گسترش قلمرو حاكميت خود به هر سو لشكر ميكشند و مردم را به نام جهاد به قربانگاههاي فتح الفتوحشان به مسلخ مي برند و هر آنكس كه سر باز زد به نام دين گردن مي زنند و ...
در اين آشوب مسلخ ارزشها و جهل و برهنگي و افسردگي و استبداد متكي بر تحقير و سركوب و تحريف ، عصيانگري از سلاله آدم و از نژاد ابراهيم و از تبار محمد و از خانه گِلي فاطمه و علي - كه به بزرگي همه دنيا است - اينك سر به شورش برداشته و سكوت مرگبار بشر را به فرياد سرخ قيام بشكسته و خواب خفته گان خفته را آشفته تر ساخته و ستونهاي كاخ هاي بلند ظلم را به لرزه افكنده است .
مردي برخواسته با پرچم وراثت آدم ، موسي ، عيسي ، ابراهيم ، محمد ، علي و حسن با همه عشيره و يارانش ؛ كارواني از نور و مكتبي از دوست داشتن كه ارزش را در فداشدن مي دانند و تقوا را در بندگي و جهاد ومقاومت و شهادت و رنج و غل و زنجير اسارت . مكتبي كه بهاي يوسف جان را ؛ جان دادن با عزت و لعاب زيستن را ؛ آزادگي و حريت ميداند .
در ملكوت عاشورا و فرشكرت كربلا ، بندگي در اوج دوست داشتن به صحنه آمد و فرشتگان همه مبهوت : إنيِ أعلَمُ مَالا تَعلَمون (بقره – 30) ، فتبارك الله احسن الخالقين
و كدامين تسبيح و تقديس و سجده و بندگي اينگونه خالصانه ستايش كردن است و عاشقانه و حريصانه در پاي حبيب تن به تيغ دادن است و جان فدا كردن و خون هديه دادن و رضايت و تقبل خداوند را مسئلت داشتن .
كدامين عبادت چونان نماز حسين در صحراي تير و بلا و محشر كربلا ست . كدامين سجده و تسبيح مثل نماز هاي شبانه زينب و دعاهاي امام سجاد در غل و زنجير اسارت .
و اينك ما چه خاموشيم ! و زندگي چه ذلت بار ...
پروردگارا حسيني ديگر .... حسيني ديگر ... حسيني ديگر ...
حسين كهكشان شرف ، غيرت و حرمت ، نوري در همه قلب ها ، فوران خوني در سرزمين عصمت ، مهر فروزان عشق بر وسعت سبزه زار هاي كرامت . حسين هفت آسمان دوست داشتن ف هفت اقليم عشق ....
در روزگاري كه بدي لباس نيكي پوشيده و فرعونيان ، تتن پوش پيامبر به تن كرده اند و روحانيان حكومت ، بنگاه معاملات مسكن در بهشت گشوده اند و دنيا را به نفع خلافتِ كارگردانان توطئه قتل پيامبر ؛ ابوجهل و ابوسفيان و ابولهب كه اينك بر جايگاه پيامبر تكيه زده اند و كاخ هاي سبز لذت بنا كرده اند ، توجيه و تبليغ ميكنند و مذلت و بدبختي و ستم زدگي ملت را جبر خداوندي خوانده و لاي لاي خوش تسليم و خواب زدگي را در گوش هاي خفته خلق زمزمه ميكنند و قصه مرگ و نااميدي را به شب نشسته اند .
حاكمان جور و ستم و استبداد ، نشئه از قدرت خويش و جهل عوام - كلأنعام – به نام دين و به نام الله ، به غارت مردم چنگ زده اند و براي ارضاء اميال پس دنيوي شان به بسط و گسترش قلمرو حاكميت خود به هر سو لشكر ميكشند و مردم را به نام جهاد به قربانگاههاي فتح الفتوحشان به مسلخ مي برند و هر آنكس كه سر باز زد به نام دين گردن مي زنند و ...
در اين آشوب مسلخ ارزشها و جهل و برهنگي و افسردگي و استبداد متكي بر تحقير و سركوب و تحريف ، عصيانگري از سلاله آدم و از نژاد ابراهيم و از تبار محمد و از خانه گِلي فاطمه و علي - كه به بزرگي همه دنيا است - اينك سر به شورش برداشته و سكوت مرگبار بشر را به فرياد سرخ قيام بشكسته و خواب خفته گان خفته را آشفته تر ساخته و ستونهاي كاخ هاي بلند ظلم را به لرزه افكنده است .
مردي برخواسته با پرچم وراثت آدم ، موسي ، عيسي ، ابراهيم ، محمد ، علي و حسن با همه عشيره و يارانش ؛ كارواني از نور و مكتبي از دوست داشتن كه ارزش را در فداشدن مي دانند و تقوا را در بندگي و جهاد ومقاومت و شهادت و رنج و غل و زنجير اسارت . مكتبي كه بهاي يوسف جان را ؛ جان دادن با عزت و لعاب زيستن را ؛ آزادگي و حريت ميداند .
در ملكوت عاشورا و فرشكرت كربلا ، بندگي در اوج دوست داشتن به صحنه آمد و فرشتگان همه مبهوت : إنيِ أعلَمُ مَالا تَعلَمون (بقره – 30) ، فتبارك الله احسن الخالقين
و كدامين تسبيح و تقديس و سجده و بندگي اينگونه خالصانه ستايش كردن است و عاشقانه و حريصانه در پاي حبيب تن به تيغ دادن است و جان فدا كردن و خون هديه دادن و رضايت و تقبل خداوند را مسئلت داشتن .
كدامين عبادت چونان نماز حسين در صحراي تير و بلا و محشر كربلا ست . كدامين سجده و تسبيح مثل نماز هاي شبانه زينب و دعاهاي امام سجاد در غل و زنجير اسارت .
و اينك ما چه خاموشيم ! و زندگي چه ذلت بار ...
پروردگارا حسيني ديگر .... حسيني ديگر ... حسيني ديگر ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر