۱۳۸۷ مرداد ۱۰, پنجشنبه

تبريك عيد مبعث

در خجسته سالروز بعثت پيام آور دانايي ، برابري و قدرت ، آرزوي توفيق و پيروزي و برانگيختگي روحي و رواني براي همه دوستان وهمشهري هاي شهر الكترونيك دارم

۱۳۸۷ مرداد ۸, سه‌شنبه

ارتش در استراتژي پيامبر

اين جهان جنگ است چون كل بنگري
ذره ذره همـــچو دين با كافــــــــــــري
آن يكـــــي ذره همــــي پــــــرد به چپ
وآن دگــــــر ســــوي يمين انــدر طلب
« مثنوي مولوي »
در سالروز پيام آور رحمت ، بركت و كرامت ، خاتم نبوت ، حضرت محمد مصطفي (ص) ، قصد دارم كه از زاويه اي ديگر به نقش و راهبرد پيامبر گرامي اسلام بپردازم . سراسر رفتار و انديشه حضرت محمد (ص) بر محور كلام خدا و آيات وحي استوار گرديده است . در قرآن كريم سوره حديد ، آيه 25 خداوند حكيم ميفرمايند : " لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزالنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع اللناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوي عزيز "
بر اين اساس ميتوان چنين استنباط نمود كه اگر جامعه اي خواهان حركت بسوي الي الله ، خداوند قوي و عزيز است ناگزير بايد بر اسلوب آيات جان پرور و انسان ساز قرآن ، برنامه ها ي خود را تنظيم و ترسيم نمايد . در آيه اي كه ذكر گرديد ، خداوند ، راهبردهاي كلي پيامبر براي ايجاد و استقرار جامعه ايده آل و متعالي را ؛ " كتاب " ، " ميزان " و " حديد " بيان مينمايد . خطوطي كه به روشني و شفافيت تمام ترسيم شده است . كتاب سنبل انديشه ، علـم ، آگاهي ، بينش ، دانش و سـواد ها و فناوري هاي علمي روز است ، ميزان به معناي ترازو ؛ وسيله استقرار و تحكيم عدالت و برابري است و " آهن" نماد قوت ، قدرت و استحكام است . لذا قوام و دوام يك جامعه بزرگ منش ، شرافتمند ، قوي و عزيز ، خلاق و مبتكر ، پيشرو و مصلح ، در انديشه پيامبر و طبق دستورات الهي مبتني بر بينش ، عدالت و قدرت بيان گرديده است . پيامبر گرامي اسلام نيز در اوايل رسالت خويش ابتدا به آگاهي بخشي و دانش اندوزي و بينش وسيع ياران همت گماشتند ، شعار برابري انسانها را در هر لباس و هر نژاد و هر رنگ ، وجهه كار خويش قرار دادند و نيز با سياست و كياست تمام به جمع آوري قدرت وايجاد يك ارتش معنوي قدرتمند پرداختند . به راستي اگر پيامبر به قدرت نظامي مسلح نميشد آيا ميتوانست بر لشكر كفر پيروز شود . شايد در ابتدا ساده انگارانه بتوان، قوت و قدرت پيامبر را به نيروهاي غيبي ارتباط داد و به نقش نيروها و قواي مادي و انساني را كمتر اشاره كرد . اما ميبينيم ، در جنگ احد وقتي دشمن دست به يك عقب نشيني تاكتيكي زد و نگهبانان بر خلاف دستور پيامبر محل نگهباني خويش را ترك نمودند و در پي جمع آوري غنائم به ميدان جنگ رهسپار شدند ، دشمن از همين نقطه حمله خويش را سازمان دهي نمود و پس از به شهادت رساندن اندك سپاهيان متعهد و وفاداري كه دستور پيامبر را نقض نكرده و محل نگهباني خويش را ترك ننمودند به سپاه مسلمانان حمله ور شدند و اگر نبود رشادتها و دلاور مردي هاي مردان بزرگي مثل امام علي (ع) و حضرت حمزه (ع) و ديگر ياران پيامبر ، بيشك حوادث ناگواري به وقوع مي پيوست همچنانكه حضرت حمزه عموي پيامبر در اين جنگ به شهادت رسيد . آنچه كه از آن به نيروهاي غيبي تعبير ميگرديد در واقع ايمان، عزم و همت و تعهد اصحاب پيامبر بود . آنگاه كه اين ايمان و اين عزم و تعهد كمرنگ گرديد و يا رخت بربسته ما مبينيم كه لحظات سختي پديد آمده است . اگر به جنگ هاي امام علي (ع) و امام حسن (ع) در عصر امامت و ولايت شان نظر افكنيم بهتر ميتوانيم اين موارد را لمس و درك كنيم . خلاصه اينكه پيامبر بر اساس راهبردهاي قرآني مدام در تقويت اين سه ضلع ميكوشيدند . ما از برنامه هاي حكومتي پيامبر تنها به برنامه هاي اخلاقي ايشان اشاره ميكنيم اما به راستي اگر يك قدرت بزرگ و مستحكمي نباشد چگونه ميتوان اخلاق را با همه مولفه هايش مستقر نمود . قدرت حصار امني است كه در سايه آن ميتوان برنامه هاي اجتماعي ، اخلاقي ، اقتصادي ، سياسي و ... را به آسودگي تمام اجرا نمود ، توده ها را از ظلم ظالمان ايمن داشت و محيطي امن براي رشد فضائل اخلاقي ، كسب انديشه و علم و برقراري عدالت ساخت . ارتش به عنوان نيروي قدرتمند نظام حكومتي از چنين فلسفه اي برخوردار است . گاهي برخي از ساده لوحان بي مغز و انديشه ، ارتش را در زمان صلح نيرويي مفت خور و بي مصرف ميخوانند . اينان بي آنكه بدانند ، آنچه را كه دشمن ميخواهد به زبان مي رانند . انسان موجودي است از روح و لجن و داراي قابليت تغيير و نوسان در اين بازه طبيعي وجود خويش . همين كه اميال مادي او بر بعد روحي وي غلبه كند از هيچ ظلمي دريغ نمي نمايد ؛ اولين قتل و اولين جنايت انساني كه بدست فرزندان حضرت آدم ، اولين انسان خلق شده رقم حورد و هابيل مظلوم به دست برادر ظالمش ؛ قابيل كشته شد ، شاهدي روشن و همه جانبه بر اين طبيعت ظالمانه بشري است كه در تمام طول تاريخ جريان داشته و همچنان نيز ادامه دارد . آنگاه كه انقلاب اسلامي مردم ايران به رهبري بت شكن زمان امام خميني بزرگ به پيروزي رسيد و قواي ارتش ايران در گير و دار تسويه حساب هاي انقلابي و دستگيري و محاكمه و اعدام برخي فرماندهان و نظاميان ارتش ، به سستي و اضمحلال گرائيد ، دشمن همين كه عرصه قدرت را خالي ديد به سرعت نقشه حمله كشيد و به كشور عزيزمان وحشيانه حمله نمود و اگر درايت و تدابير حضرت امام خميني (ره) نبود كه از انحلال ارتش جلوگيري فرمودند و ارتش پس از انقلاب را ارتش محمدي ، ارتش مكتبي و مردمي ناميدند و روحي تازه بر پيكر اين ارتش دميدند ، بيشك دشمن به راحتي به تجاوزات و اشغال گري خويش ادامه ميداد . اما ديديم كه دفاع جانانه و حملات مقتدرانه نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران و غرش تيز پروازان جسور نيروي هوايي و دلير مردان نيروي دريايي و همچنين هوانيروز هميشه قهرمان ارتش بلافاصله اين اشغالگري را متوقف و دشمن را به عقب نشيني ذليلانه از خاك مقدس كشورمان وادار نمود . ارتش جمهوري اسلامي ايران در 8 سال دفاع مقدس ، مظلوم اما مسئول و متعهد به دفاع از سرزمين و ملت مسلمان ايران پرداخت . پرواز 140 فروند هواپيماهاي جنكنده نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بر فراز آسمان دشمن ، مانور قدرتي بود كه همان ابتدا دشمن را به وحشت افكند . حمله اين جنگنده هاي تيز پرواز نيروي هوايي ارتش به « اچ – 3 » دورترين نقطه دشمن بعث عراق كه هواپيماهاي جنگنده خود را در آنجا نگهداري مينمود و به هيچ وجه امكان حمله به اين منطقه دور را تصور نميكرد ، از افتخارات بزرگ خلبانان غيور ارتش اين مرز و بوم به شمار ميرود كه هيچگاه و با هيچ ترفندي نميشود از خاطره ها زدود . ارتش بازوي قدرتمند كشور است و هر چه قويتر و قدرتمند تر باشد كشور آسوده تر است . صلح پايدار در تقويت قواي مسلح و بالاخص ارتش كه وظيفه محافظت از مرزهاي زميني ، هوايي و آبي كشور را عهده دار است نهفته است . ارتش ضلغ و زاويه سوم استراتژي پيامبر است . اگر اين ضلع ضعيف عمل كند و يا انگيزه خويش را از دست بدهد ، همه حوزه هاي كشور به ضعف و بي قيدي مبتلا ميشود . نه بازرگانان و تجار عرصه اي ايمن براي فعاليت خويش مي يابند و نه سياستمداران داخلي و خارجي قدرت ابراز وجود پيدا ميكنند و نه دستگاههاي متولي و مجري عدالت و دادگاهها ميتوانند به درستي ايفاي نقش نمايند . تقويت ارتش يك ضرورت است ، ضرورت داشتن قدرت . براي آنكه صلح و همزيستي مسالمت آميزي را در جامعه برقرار نمود . محيط امن تنها و تنها در سايه قدرت ارتش حادث ميشود . اين است كه اسلام به نيروهاي نظامي خويش ارج فراوان مينهد .

۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه

ماتم و گذر از ماتم


هيچ انساني نيست كه فارغ از ماتم باشد . همه آدم ها به ميزاني داغدارند . و داغ يا ماتم ناشي از ، از دست دادن است ؛ از دست دادن چيزي يا چيزهايي يا كسي يا كساني . فقدان همراه هميشگي آدم هاست . تعبيري هست كه ميگويد " ما آدم ها به دنيا آمده ايم براي از دست دادن " و اين از بدو تولد و كودكي تا لحظه مرگ كه اوج از دست دادن است در جريان است و ما مدام درحال از دست دادنيم ، اين البته رويه بسيار تلخ مسئله است .
اين از دست دادن و احساس از دست دادن ها ناشي از وابسته شدن آدم هاست . روان شناسان براي وابستگي دلايل زيادي ذكر كرده اند ؛ وابستگي زيستي ، نيازهاي جنسي ، جسمي و يا وابستگي ناشي از نياز به امنيت و غيره . بنابراين هر نوع محروميت از چيزي كه آدم به دست آورده فقدان و ماتم به حساب مي آيد . تمام تلاش آدميان از زمان تولد ، از دو حالت خارج نيست : يا براي بدست آوردن است و يا از دست دادن . ما در تمام حالات يا ميكوشيم كه بدست آوريم يا آنكه از دست ميدهيم و در براي هر از دست دادني ، بسته به ميزان وابستگي مان به آن ماتم زده ايم . به راستي آيا ماتم نشانه بيماري است ؟
يك روان شناس مثل « جورج انگل » معتقد است ، ماتم و يا سوگ و سگواري ، شبيه برخورد ما با زخم و يا سوختگي است . وقتي كه بدن زخم ميشود، يك روندي بايد طي شود تا بدن ترميم و بهبود يابد هرچند كه اين بهبودي تنها فيزيكي است و در كنه قضيه ، مشكل همچنان باقي است و از لحاظ معنوي ، اين زخم وخاطره اين زخم در ذهن باقي است . به همين گونه ماتم نيز بسان يك زخم ، يك دوره گذار دارد و تا اين دوره طي نشود و از اين مرحله گذار ، گذر نشود ماتم زده همچنان ماتم خواهد داشت و اين البته با گذشت زمان بدتر و بدتر خواهد شد . سوگواري نشاندهمده بر هم خوردن تعادل و يا نظم در زندگي فرد است و هر بي نظمي كه در جامعه شناسي به آن " آنتروپي " مينامند ؛ تلاشي براي برگشتن به نظم است . سوگواري تلاش فرد ماتم زده براي برگشتن به تعادل با توسل به سازوكارهاي فكري و عملي تعريف شده و مشخص است و عزا يا عزا داري يعني عمل پذيرش فقدان . براي آنكه آدم ها اين مرحله سوگواري را دست انجام دهند و به حالت نرمال برسند با يكسري تكاليفي را انجام دهند . تا اين تكاليف انجام نشود به حالت نرمال برنخواهد گشت و مصيبت زده به حالت آدم هاي آنرمال باقي خواهد ماند . اين مسئله تنها در رابطه با مرگ نيست . در همه مسائل غمگسار و غمگنانه و از دست دادن ها مثل طلاق و نرسيده به معشوق و ... وجود دارد .
تكاليف سوگواري : ( ترتيب مراحل مهم است )
1- پذيرش فقدان : اينكه بپذيريم ، از دست داده ايم . انكار اين واقعيت يعني آنكه نميخواهيم قبول كنيم كه از دست داده ايم و همچنان به فكر آن هستيم . اين انكار بسته به شدت علاقه ميتواند متغيير باشد .
2- گذر از درد مصيبت : هر از دست دادني درد و رنجي دارد و بايد اين درد را پذيرفت و سربلند و آزاد اين درد را تحمل كرد . اينكه ما در فقدان عزيزمان از خوبيهاي وي بيشتر ذكر ميكنيم به اين معناست كه درد را كاهش دهيم ، اما اين درست نيست چون درد به هر حال خودش را بروز مي دهد و به هر شكل ممكن و هر گونه كه درد را پنهان كني به شكل بدتر جلوه خواهد كرد و انسان را مي آزارد . اين تلاشها بيهوده است ، درد را بايد پذيرفت و صبر پيشه كرد و تحمل نمود . عزاداري براي فرد از دست رفته ، براي خانواده داغديده ، امري واجب و ضرورتي اجتناب ناپذير است .
3- انطباق با محيط : مرحله سوم گذر ؛ انطباق با محيطي است كه شخص فقيد و از دست رفته در آن وجود ندارد . فرار از محيط هايي كه خاطره شخص فقيد در آن هست ، كاري است اشتباه ، بايد به آن محيط ها رفت و اين درد را گذراند و خود را انطباق داد و گرنه هميشه آزار دهنده است .
4- تغيير جاي متوفي از لحاظ عاطفي و ادامه دادن به زندگي : يعني اينكه اگر مثلا پدر و مادر را از دست داده ايم و از لحاظ عاطفي خيلي برايمان مهم است بايد جاي آن را در ذهن تغيير دهيم . مثلا جاي آن را به خاطره سپرد و خاطره را جايگزين آن نمود . شبيه سازي اصلا درست نيست و نميشود جاي پدر و مادر را با كسي ديگر عوض نمود و عاطفه و مهر پدر و مادر را با مهر و عاطفه كسي ديگر جابجا كرد تا جبران شود . اين درست نيست بلكه بايد با طي مراحل قبلي جاي متوفي را تغيير دهيم .
نتيجه گيري :
اين موضوع ، يعني فقدان در همه مسائل هست و موضوعيت دارد و تاريخ هم از اين قضيه مثتثني نيست . ذهنيت تاريخي ما از يك جايي داغدار است . مثلا از حمله مغول هنوز داغداريم يا از قراردادهاي ننگين سابق و يا از خيانت كسي و يا شخصي و ... كه هميشه در ذهن ما هست و بصورت كينه پرورانده مي شود . فراموشي ابدا در ذهن ما وجود ندارد و همواره زمينه هاي آن هست .ادعاي فراموشي تنها يك توهم است . ما سعي ميكنيم كه نگذاريم داغ هاي پيشين زندگي جاري ما را مختل كند . در تاريخ هم همينطور است و فراموشي ذهنيت تاريخي هرگز رخ نميدهد و هرگز نميتوانيم تاريخ تلخ گذشته را فراموش كنيم . بايد بگذاريم اين درد و اين خاطرات تلخ و اين زخمها دوره گذار خويش را طي كند . زنده نگه داشتن تاريخ هاي تلخ گذشته باعث كند شدن تحولات اجتماعي ميشود و نيز بعضا كه از وقايع تاريخي زنده مثل عاشوراي بزرگ حسيني و خاطره تلخ شهادت سرور شهيدان امام حسين (ع) تنها براي پيشبرد منافع و اهداف سياسي خود بهره برداري ميكنند و اين آئين را زنده نگه ميدارند تا موقعيت خويش را تثبيت نمايند ، اينها در واقع استفاده منفي از تاريخ ميكنند . قيام بزرگ امام حسين (ع) و شوريدن وي بر طاغوت زمان و ظلم آشكار ، درسهاي فراواني دارد كه اگر به درستي بيان شود زندگي عزتمندي براي بشريت و مردم هر جامعه اي رقم خواهد خورد . اما اين سوء استفاده كنندگان و تجار مال اندوز تنها از اين واقعه بزرگ تاريخ بشريت آنگونه روايت ميكنند كه خودشان را نسوزاند .

۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

خاطره

وقتي كه ديدارها ميميرند ، خاطره ها شكفتن آغاز ميكنند . تو گويي گلهاي خاطره ، تنها و تنها به رويش بر مزار ديدارها دل بسته اند . اين اما زخمي است كه ناله هاي آبي درد را بر بستر دل ما جاري ميسازد و يا شايد مرهمي كه بر زخمهاي دوري و فراغ چتر آرامش ميگترد . عطر هر خاطره ياد آور بودنيست كه از دست رفته است ، بي آنكه خود بخواهيم يا آرزويش را داشته باشيم ذهن ما عزادار هميشگي است . همه چيز در اطراف ما محكومند به اينكه ياد آور كدام خاطره اند ؟ ياد آور كدام بودنند ؟
از ديار كبوتران سپيد / شوق پرواز هديه مي آريم
كيستي تو كه بذر شادي را / چون بهاران به سينه ميكاري ؟
كيستي تو كه با تو بودن را / ميشود تا ابد به رويا خفت
كيستي تو كه چون طلوع سحر / با تو بايد ز شعر فردا گفت .
------------------------------
به ياد آخرين نگهباني مركز آموزش در تاريخ 4/6/75 كه با جناب سيامك خيرخواه ، شب را به صبح رسانديم و كلي خاطره گفتيم و كلي خاطره ساختيم . او كه از هر هنري به قدر وافي بهره داشت ، سكوتش ، سخنش و همه حركاتش برايم زيبا بود و زيبا ماند .

سوره حمد به نظم و نثر

سر آغز گفتار نام خداست / كه رحمتگر و مهربان خلق راست
ستايش بود ويژه كردگار / كه بر عالمين است پروردگار
كه بخشنده و مهربان است نيز / بود صاحب عرصه رستخيز
تو را مي پرستم تنها و بس / نداريم ياور به غير تو كس
بشو هادي ما به راه درست / ره آنكه كه منعم زنعمات توست
نه آنكه خشمت بر ايشان رواست / نه آنها كه هستند گمره ز راست
(اميد مجد نيشابوري)

۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

پسرم

پسرم زندگي زيباست . ماه من غصه چرا ؟ آسمان را بنگر كه هنوز بعد صدها شب و روز ، مثل آن روز نخست ، گرم و آبي و پر از مهر به ما ميخندد ! يا زميني را كه ، دلش از سردي شبهاي خزان نه شكست و نه گرفت . بلكه از عاطفه لبريز شد و نفسي از سر اميد كشيد و در آ؛از بهار ، دشتي از ياس سفيد زير پاهامان ريخت ؛ تا بگويد كه هنوز ، پر امنيت احساس خداست ! ماه من غصه چرا ؟! تو مرا داري و من هر شب و روز ، آرزويم همه خوشبختي توست ! ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخنها گفتن كار آنهائي نيست كه خدا را دارند ... ماه من ! غم و اندوه اگر هم روزي ، مثل باران باريد يا دل شيشه اي ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شكست ، با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا كن و بگو با دل خود كه خدا هست ، خدا هست ! او همانيست كه در تار ترين لحظه شب ، راه نوراني اميد نشانم ميداد ... او همانيست كه هر لحظه دلش ميخواهد ، همه زندگيم ، غرق شادي باشد ... ماه من غصه چرا ؟! ماه من غصه اگر هست ، بگو تا باشد ! معني خوشيختي ، بودن اندوه است ... ! اينهمه غصه و غم ، اينهمه شادي و شور چه بخواهي و چه نه ! ميوه يك باغند ، همه را با هم و با عشق بچين ... ولي از ياد مبر ؛ پشت هر كوه بلند سبزه زاريست پر از ياد خدا! و در آن باز كسي ميخواند ؛ كه خدا هست ، خدا هست . و چرا غصه ؟! چرا ؟! « شعر از ‌مهين رضواني فرد »


طبيعت زيباست . طبيعت تمام و كمال يك رسانه است . ميتواند پيام آور زيبائي باشد . رسانه اخلاق باشد . اگر چه خار و خاشك هم در طبيعت هست اما همان گياهان هم به جاي خود زيبايند و اين يعني در دنياي انسانها ، آدم هايي كه در نقش و خار و خاشك در جهان انساني را روئيده اند هم زيبايند فقط كافي است با چشم زيبا پسند به اين انسانها نگاه كنيم .
يادش بخير !

... رفته بوديم كوه ٬ كدوم كوه ٬ همون كوهي كه به هش ميگن كوههاي كلته كور . كلته اصطلاحي است كه به چشمه هاي داخل و يا دامنه كوهها قرار دارند و از آب اون چشمه استفاده ميكنند و باغ هاي پر از درخت و ميوه و ... بوجود مي آورند . كلته كور يكي از همين باغهاست كه در روستاي بتو از روستا هاي شهرستان بزغان از توابع نيشابور قرار دارد . اين كلته متعلق به قبيله حاجي غلامي ها است .

بگذريم ؛ چه صفايي داشت آن عصر زيبا ، گوسفندان گله كه در كنار چشمه استراحت ميكردند ، به رونق تفريح مي افزود . دختان توت پر از توت هاي رسيده و شيرين بود و من رفتم بالاي درخت و شاخه هاي درخت را تكون دادم و كلي توت جمع كرديم . آتيش درست كرديم و سيب زميني به ياد قديم در زير آتيش گذاشتيم تا پخته بشه و همچنين گوجه هم كباب كرديم ، جايتان جدا خالي

اهميت ارتباطات

در جهان خشك و بي رنگ كنوني همه چيز بوي بسياران ميدهد . زيبا هر آن چيزي است كه بسياران زيبا بدانند و زشت هم آن چيزي است كه بسياران زشت ببينند . در اين ميان اما ، رسانه ها فرمانروايان بسياران هستند و البته بسيار پسند . رسانه ها رنگارنگ اند اما تهي از رنگ . در طلوع تمدن نوين ، عصري كه ما به آن عصر اطلاعات و ارتباطات ناميده اند، انسان بيش از هر چيز ديگر از عناصر اطلاعاتي و ارتباطي بهره ميگيرد و تاثير ميپذيرد . امروزه رسانه هاي گروهي در تمامي كشورها نقش حساسي ايفا ميكنند و اين نقش بويژه در زمينه ارتباطات سياسي از حساسيت و اهميت بيشتري برخوردار است . زيرا ارتباط فرايند اساسي است كه گروههاي سياسي از طريق آن شكل ميگيرند و مي كوشند در خط مشي عمومي اثر بگذارند . در واقع ارتباط فرايند بنيادي است كه اقدام سياسي و تعرض سياسي از طريق آن شكل ميگيرد . واژه ارتباط به معناي سهيم شدن در انديشه ديگران ، تفاهم و در نهايت اشتراك فكر است . « اشتراك فكر » صرفا به معناي فرستادن و يا دريافت پيام نيست ، پيام بايد از سوي هريك از طرفين ، پذيرفته ، بازشناسي و مورد استفاده قرارگيرد . ارتباط همواره داراي خصيصه اي دو سويه است و فرستادن پيام به صورت يكطرفه به فرستنده امروزه فاقد وجه ارتباطي است . ارتباط به عنوان ابتدايي ترين نوع رابطه در بسياري از موارد احساسات را متاثر ميكند و گرايشها و تاثيرات رواني را به وجود مي آورد . به ويژه در عصري كه به تعبير مك لوهان و الوين تافلر به عصر تمدن الكترونيك معروف شده و با ورود فناوري ها و تكنولوژي هاي گسترده ارتباطي نظير ؛‌روزنامه ، راديو ، تلويزيون ، ماهواره ، اينترنت ، كامپيوتر و ... به همه زواياي يك جامعه و حريم گروههاي اجتماعي ، موجبات آگاهي و نگرشهاي سياسي را فراهم آورده است . سيستم امواج و تصوير ، حد و مرز زماني و مكاني را در نورديده و باعث تغييرات غيرقابل پيش بيني در همه عرصه ها و جوامع شده است . بديهي است در اين اوضاع و احوال اين صاحبان شبكه هاي ارتباطي هستند كه قدرتمندان روزگارند . قدرتمندان ، تنها امپراطوران بي چون و چراي ارتباطي و اطلاعاتي هستند . اينان در واقع مركز ثقل قدرتند . گردانندگان و صاحبان تكنولوژي هاي ارتباطي و اطلاعاتي در حقيقت اداره كنندگان مغزها نيز هستند ؛ آنها با خلق ماهرانه پيامها و آموزش و هدايت و جهت دهي و قالب سازي افكار عمومي ، باعث پديد آمدن گرايشها و باور هاي " نو" و در نتيجه رفتارها و كنشهاي جديد ، آنگونه كه ميپسندند مي شوند . كوتاه آنكه اگر در گذشته سياستهاي ملي جايگاه ارتباطات را مشخص ميكرد اما اينك اين ارتباطات است كه جايگاه سياست را مشخص و معلوم ميكنند ، امروزه هر تصميمي كه فارغ از سيستم اطلاعاتي و ارتباطي انجام گيرد ، به صورت بحران در خواهد آمد . زيرا فرايند ارتباطات در جوامع مختلف آن چنان گسترده و همه جانبه است كه شهروندان تنها دريافت كننده نيستند .

اقتدار ارتش در فروغ مرصاد

اقتدار ارتش در فروغ مرصاد
مرصاد جائيكه مكر و حيله دشمن به دست دلاورمردان ارتش جمهوري اسلامي ايران در دره اي به وسعت خيال هاي خام دشمن به زباله دان تاريخ سپرده شد . گروهك تروريستي مجاهدين خلق ، اين منافقين بدتر از خوارج نهروان پس از آنكه هشت سال به عنوان ستون پنج دشمن همواره از پشت بر اين مرز و بوم خنجر كشيدند و همواره در انتظار شكست ايران دندان به هم سائيدند ، وقتي به تدبير امام شهدا حضرت امام خميني (ره) با پذيرش قطعنامه 598سازمان ملل متحد در 29 تير 1367 و پيروزي قاطع ملت بزرگ ايران ، انتظارشان در سينه هاي پر كينه شان به مرداب ياس نشست و ازآن همه رنجي كه بردند هيچ نصيب نبردند جز خشم و نفرت مردم ، اينك از بيم آنكه صدام ، اين مهره هاي سوخته و باطل شده را بدور نيفكند و يا در يك امتياز دهي به ايران تحويل ندهد و اين تصور واهي كه خلق نستوه و مبارز ايران پس از هشت سال دفاع جانانه و جنگ طاقت فرسا خسته شده اند ، توطئه چيدند و نقشه كشيدند و آنگاه در تاريخ پنج مرداد 1367 نيروهاي خويش را تحت عنوان « فروغ جاويدان » با حمايت رژيم بعث عراق و حاميانش از جمله آمريكاي ددمنش به داخل ايران گسيل نمودند . قريب به پنج هزار نيرو در قالب تيپ هاي 200 نفره با تانك هاي برزيلي بسيار پيشرفته و 80 آمبولانس و صدها خودرو سبك ، دو كاميون اسلحه ، آزمايشگاه و بيمارستان صحرائي و در كل با همه قواي خود آمده بودند تا با سرعت همه ايران را تصرف كنند . اما غافل از آنكه شيران بيشه ايران در سايه سار قامت امامشان بلند و بلند تر ايستاده اند . آفتاب دليل آفتاب است و هشت سال – 114 عمليات – مبارزه و شهادت طلبي تنها گواه اين مردان مرد . مرصاد تنها يك عمليات نبود بلكه فراتر از عمليات ؛ تمام نقشه و حيله و تدبير و زور و قدرت و اتفاق و اتحاد و خشم و مشت و عصبانيت جهان شيطاني دشمن بود كه به اشارت لمام خميني رحمه الله عليه رهبر عظيم الشان همه ملتهاي بيدار ، توسط شجاع مردان ارتش ايران ، پوزه كثيف و ننگين شان به خاك ماليده شد . در فروغ مرصاد ارتش مقتدر جمهوري اسلامي ايران به فرماندهي امير سپهبد صياد شيرازي ، چنان پر صلابت به دشمن شوريد كه تا ابد فكر باطل به ذهن پليد شان خطور نكند . آري در مرصاد ، ارتش محمدي ، ارتش مكتبي و ولايي جمهوري اسلامي ايران همچون صاعقه بر فرق دشمن زبون فرود آمد و فروغ شان را به غروب جاويدان بدل كرد تا بدانند اينجا ايران است ، خاك شيران است . مرصاد را ميتوان جوري ديگر نيز نگريست اينكه دشمن هرگز آرام نمينشيند و به هيچ اصولي پايبند نيست جز زور . صلح دائم و محيط امن تنها در سايه قدرت حادث ميشود . اگر نبود مقاومت و دلاور مردي نيروهاي زميني ارتش و آسمان مداري نيروي هوايي ارتش و تيز پروازان اين نيرو و نيز نيروي دريايي ارتش كه در همان ضربت نخست سالهاي اول جنگ ، نيروي دريايي ارتش عراق را در هم شكست و نيز همراهي و پشتيباني جسور مردان هوانيروز ارتش كه در همه سالهاي جنگ حماسه آفريدند و سبز پوشان سپاه و بسيج نيروهاي مردمي ؛ امروز دشمن حتي سر سوزني در حمله به ايران ترديد نميكرد . اما دشمن ميداند ارتش ما اينك محكم تر از ديروز ، با تجربه و با ايمان هر تجاوزي را با شديدترين حالت مجازات خواهد كرد . دشمن ميداند اگر رهبر عزيزمان و فرماندهي كل قوا امروز تنها اشارتي كند ؛ ارتش اسلام بي درنگ هر متجاوزي را از صحنه روزگار حذف خواهد كرد .
غلامحسين بتوئي

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

گاهي اوقات دلم خيلي براي خودم تنگ ميشود ، مي انديشم چقدر از خودم فاصله گرفته ام ؛ آن من قديم با اين مني كه هستم هيچ شباهتي ندارد . شايد بگويي زمان گذشته و با گذشت زمان بنا به طبيعت همه چيز تغيير ميكند . بلي اما گوهر وجود زيباتر از آن است كه بخواهي تغييرش دهي . ظواهر تغيير كند ، حرفي نيست ، وقتي اصل تو تغيير ميكند ، دلتنگ ميشوي . نميدانم اما خيلي دلم گرفته . براي كودكي ام دلتنگم ، براي همكلاسي هاي ابتدائي ام ، بچه هاي راهنمائي ، دبيرستان ، دانشگاه براي همه دلم تنگ است . دوست دارم زار زار گريه كنم ولي ميترسم مسخره ام كنند . چه دهشتناك است وقتي كه نمي تواني حتي گريه كني . اين دنياي ارتباطات هم با همه فريبندگي اشت و جاذبه هايي كه دارد ، خيلي مسخره است .

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

توضيح براي نام

چوله قزك يا همانcholeghzak نامي است كه كشاورزان به مترسك هايي ميدادند درست شده از چوب به شكل انسان كه در زمينهاي خود براي ترساندن حيوانات سر پا ميكردند . در واقع وقتي كه حيوانات ازكنار زمين داراي محصول ميگذشتند با اين تصور كه اين انسان است ، وارد زمين نميشدند و به محصولات ضرر نميرساندند . بماند اينكه در عصر حاضر حيوانات ديگر اين حقه را فهميده اند و گول اينگونه چيزها را نميخورند . اگر چه حيوان هاي انسان نما امروزه چيزي از محصول باقي نميگذارند و بدتر از حيوانات شبانه محصول را داغون ميكنند . به هر حال به ياد اصطلاحات قديم نام اين وبلاگ را چوله قزك گذاشتم چون از با واژه هاي قديم احساس خوشي به من دست ميدهد . از دوستان هم به خاطر اين اصطلاح كه نوشتنش كمي سخت به نظر ميرسد ، پوزش ميطلبم .