۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

عصاي معجزه

ماران شعبده در شهر بي شمار
ماران شعبده
هر گوشه
هر كنار
موسي كجاست تا كه در اين روز و روزگار
سازد عصاي معجزه خويش آشكار
((حميد مصدق))

۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

ارتش حماسه در روزهاي سرنوشت

بسمه تعالي
جلوه هاي اقتدار ارتش در روزهاي سرنوشت ساز آغاز جنگ تحميلي
- با گذشت سه دهه از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران وبيست و هشت سال از شروع جنگ تحميلي توسط استكبار جهاني به سركردگي آمريكا ، هر سال در هفته دفاع مقدس ، دريچه هايي " نو " از شكوه و عظمت ملت و ارتش قدرتمند جمهوري اسلامي ايران در برابر ديدگانمان پديدار مي شود .
- اگر چه ، روزهاي پر افتخار و حماسه هاي جاويد دلاور مردان ارتش جمهوري اسلامي ايران درپيوند با مردم و به ثمر رساندن انقلاب اسلامي و سالهاي دفاع مقدس ، جلوه هاي ماندگار اين مقطع از تاريخ است اما وفاداري ، غيرتمندي ، معرفت ، شجاعت ، عشق ، ايثار و ايمان دلاور مردان ارتش كه همگان را به حيرت افكند و تمام نقشه ها و برآوردهاي دشمن را با ناكامي تمام روبرو ساخت ، آنسوي ديگر سكه پر ارج و قرب ارتش پر صلابت حزب الله است ، نيرو قدرتي كه به نيم قرن ديكتاتوري پهلوي ها پايان داد ، همان نيرو و انگيزه مقاومتي بي سابقه ، بي بديل و حماسه ساز در تاريخ رقم زد كه متأسفانه در غبار روزگار سهواً و يا تعمدا زنگار بست كه بسياري از حقايق و وقايع اش تا مرز وارونگي تجلي نمود و دل رزمندگان دليري كه هفت روز تنها با لطف حق و دعاي خير رهبر جانانه و دليرانه در برابر هجوم سنگين و وحشتناك ارتش بعث صبر و مقاومت نمودند را شكسته و موجب مظلوميت روز افزون ارتش مردمي در برابر اذهان مخاطبا ن عامه گرديده است ..
- در اين نوشتار ، نگارنده ضمن ارج نهادن بر سلحشوري و فداكاريهاي جاويد و ماندگار برادران و همرزمان بسيج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه كارنامه درخشانشان در پيشگاه خداوند و نزد مردم نمايان و آشكار است ، سعي دارد در حد بضاعت قلم ، ضمن اشاراتي كوتاه به نقش ارزنده و تاثيرگذار ارتش در سقوط رژيم ستم شاهي ، درخشش و شور آفريني نيروهاي مخلص ، مردمي ، وفادار و بي ادعا ارتش مكتبي و محمدي جمهوري اسلامي ايران را در توقف و تثبيت ماشين جنگي رژيم بعث عراق در هفت روز نخست جنگ آنهم در شرايط نابسامان اوضاع كشور ، بيان كند .
- ارتش جمهوري اسلامي ايران تنها نيروي مسلح و قوه قهريه اي است كه در طول تاريخ با فهم مظلوميت و حقانيت مردم در برابر رژيم ستمگر حاكم دست به انتخاب زده و با هوشمندي و درايت ، سمت و سوي حقيقيت و درستي را برگزيد .
- پيوستن ارتش به صفوف مردم در انقلاب پنجاه و هفت خود به تنهايي اعجازي به بزرگي و عظمت يك انقلاب بود . ارتش ايران كه قبل از پيروزي انقلاب ، از قدرتمند ترين ، مجرب ترين و آموزش ديده ترين ارتش هاي خاورميانه به شمار مي رفت و نقطه اتكا و قوت قلب و تنها پايگاه امن و مستحكم شاه و طرفدارانش محسوب ميگرديد بر خلاف انتظار همه نظريه پردازان انقلاب و سردمداران جور و سلطه به يكباره از شاه فاصله گرفت و به سيل خروشان ملت بپاخاسته پيوست و نشان داد كه ارتش ايران بر خلاف همه نيروهاي نظامي جهان ، ارتشي متدين ، مردمي ، هوشمند و انتخابگر است . ارتشي كه در اوج قدرت و مكنت و داشتن جايگاهي ويژه و امكانات رفاهي و مادي سرشار ، از زندگي مرفه ، بي دغدغه و آسوده اي برخوردار بود به ناگاه خردمندانه و مدبرانه خدمت در حاكميت توحيد و براي مردم و وطن را بر اطاعت طاغوت و بندگي اجانب با همه لذائذ و رفاه مادي اش ترجيح داد و همچون حُر لشكر يزيد به كاروان شوق و راهيان نور وپيوست و جهان را به شگفتي و حيرت واداشت . حادثه اي كه در هيچ كجاي جهان سابقه نداشت .
- ارتش ها اصولا عامل ثبات و حفظ وضع موجودند و در تمامي انقلاب ها تا آخرين لحظه رو در روي مردم خويش ايستاده اند و بي پروا از گلوله باران و قتل عام مردم به حراست از حكومت و رژيم حاكم پرداخته اند . ارتش هاي جوامع ديگر به عنوان نيروي بازدارنده و سركوبگر همواره سد راه انقلاب ها بوده اند و تحولات اجتماعي و سياسي خويش را با مشكل و مانع مواجه كرده اند و لذا در همه انقلاب هاي پيروز ، اولين و مهمترين اقدام حاكميت ، درهم شكستن ارتش و ايجاد نيروهاي مسلح جديد بوده است . در اين ميان ارتش مردمي ايران وقتي خود را در برابر حقانيت و مظلوميت مردم خويش ديد با نظام سلطه و تبعيض و ستم درافتاد و به قافله نور پيوست و بدينسان سقوط رژيم ستمشاهي را تضمين و سرعت بخشيد و ديديم كه به محض پيوستن ارتش به انقلاب در كوتاهترين زمان انقلاب اسلامي رقم خورد . آشكارا و بدون شك رمز اين پيوستگي و انتخاب هوشمندانه را بايد در هدايت و رهبريهاي پيامبر گونه بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران حضرت امام خميني رحمه الله عليه جستجو نمود .
- بر اين اساس نقش ستودني و انكار ناپذير ارتش در پيروزي انقلاب ، وجه ممتاز و برجسته اين قوا از ساير ارتش هاي جهان است كه باعث گرديده چون نگيني درخشان درپهنة آسمان آبي ايران بدرخشد و دژي مستحكم و بازويي قدرتمند براي نظام جمهوري اسلامي و ولي امر مسلمين جهان و فرماندهي معظم كل قوا تجلي نمايد .
- پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز ارتش عليرغم تمام كاستي ها ، فتنه ها و مشكلات فراوان ديگر رسالت خود دانست كه با مديريت بحران ها و فرونشاندن آشوب ها ، موقعيت نظام جمهوري اسلامي ايران را تثبيت كند و كشتي انقلاب را در اقيانوس متلاطم اختلافها ، بحران ها ، سهم خواهي و اغتشاش آفريني هاي گروههاي داخلي با هوشياري به ساحل امن و ثبات نشاند .
- استكبار جهاني كه پس از پيروزي انقلاب ، منافع خود را در منطقه از دسته رفته ميديد از هر فرصتي بهره جست و هر ترفندي بكاربست تا نهال نوپاي انقلاب را به ضعف و نابودي كشاند . دشمن به استفاده از عناصر و عوامل خود به ايجاد جو رعب و ناامني ، آشوب هاي محلي و درگيري هاي قومي و فرقه اي به ويژه در مناطق مرزي همت نمود گسترده ترين فعاليت گروههاي مخالف در مناطق كرد نشين اتفاق افتاد . در اوايل اسفند هزار و سيصد وپنجاه و هفت ، تنها هشت روز پس از پيروزي ، عوامل ضد انقلاب به پادگان تيپ مهاباد حمله كردند تا به زعم خويش مهاباد را تحت كنترل در آورده و با تجهيز خود به سلاح و مهمات ، مناطق تحت اشغال خود را توسعه بخشند . پادگان مهاباد كه تعداد زيادي از نيروهايش مثل ديگر پادگانها و مراكز نظامي در جريان انقلاب براي پيوستن به صفوف مردم يگان خود را ترك نموده و هنوز برنگشته بودند در حمله منافقان ، عده اي از افراد باقيمانده اش شهيد شدند و تجهيزات پادگان از جمله هيجده دستگاه تانك ام -47 ، سي و شش قبضه توپ 105 ميليمتري به دست مهاجمان ضد انقلاب به غارت برده شد .
- بلواي سنندج در 27 اسفند 1357 ، بلواي نقده در 31 فروردين 58 ، درگيري هاي مريوان در 23 تير ماه 1358 و بحران پاوه در 20 مرداد 58 از ديگر تلاشهاي مذبوحانه و خرابكارانه دو حزب مطرح كومله و دمكرات كردستان بود كه با ائتلاف احزاب سياسي چپ گراي فعال در تمام كشور و حمايت و پشتيباني كشورهاي مخالف نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران از جمله آمريكا و عراق ايجاد شده بود در برخي ديگر از شهرها مثل گنبد ( اسفند 57 ) يا خوزستان ( خرداد58 ) نيز چنين آشوب هايي تحت عنوان خودمختاري و استقلال طلبي وجود داشت .
- اگر چه بخش بسيار قليلي از فرماندهان و عناصر طاغوتي ارتش كه به علت اعمال جنايتكارانه خود پايگاهي در ميان ارتش و مردم نداشتند و بقاي خود را در نابودي انقلاب مي ديدند ، توطئه چيني كرده و كودتاي نوژه را طراحي نمودند كه افشا و با شكست مواجه شد و متاسفانه همين موضوع بدون در نظر گرفتن ساير فعاليت ها و تلاشهاي بي وقفه عمدة نيروهاي مومن و مجاهد ارتش با بزرگنمائي تمام و برجسته سازي موذيانة برخي ، موجب بي اعتمادي و كم توجهي مسئولين وقت به ارتش گرديد ، اما در سويي ديگر بخش اعظم نيروهاي ارتش در حال دفاع از استقلال كشور بودند و تمام تمركز و فعاليت خود را معطوف به آزاد سازي مناطق اشغالي و آرام ساختن اين مناطق و پاكسازي از لوث وجود منافقان و ضد انقلابيون داشتند . مدارك فراواني دال بر تحت فشار بودن ارتش توسط برخي سياستمداران ناپخته كه ماموريت ها و انجام وظيفه ارتش را با ديدي نامطمئن به مسلخ برده ، محكوم ميكردند و انحلال ارتش را فرياد مي زدند وجود دارد كه مظلوميت ارتش را بسان مظلوميت شهيد بهشتي در اوايل انقلاب نشان مي دهد ، با اين حال ارتش با درايت ، صبر و حوصله همه تهمت ها و توطئه ها را به عشق رضايت و حمايت رهبر كبير شان و وطن در آستانه جنگ و مردم بي دفاع تحمل نمود و به رسالت خود فعالانه و مسئولانه ادامه داد ، هر گونه خطري را به جان مي خريد اما امام و وطن و مردم خويش را بي قوا رها نكرد . ترور سپهبد شهيد ولي قرني ، اولين رئيس ستاد مشترك ارتش را نيز در همين راستا مي شود تحليل كرد .
- استكبار جهاني كه از تلاشهاي فراوان خود اعم از براه انداختن آشوب هاي داخلي ، ترور ، كودتا ، حركت هاي تجزيه طلبانه و ... طُرفي نبسته بود ، فعاليت هاي براندازانه خود را در جبهه اي ديگر با تحريك رژيم بعث عراق براي حمله و تجاوز به خاك ايران ، آغاز و پيگيري كرد .
- صدام ، ديكتاتور بعث عراق كه پس از استعفاي حسن البكر تازه به قدرت رسيده بود براي تثبيت خود و قدرت نمائي در منطقه ، مخصوصا كسب زعامت و رهبري اعراب و زهر چشم گرفتن دولتهاي عرب همواره مترصد فرصتي بود تا به اهداف جاه طلبانه و توسعه طلبانه اش جامعه عمل بپوشد . از سويي صدام قرارداد 1975 الجزاير را - كه اسناد تصويبي آنها در تاريخ 22 ژوئن 1976 بين طرفين مبادله و معاهدات مذكور از همان تاريخ لازم الاجرا گرديد و بر اساس آن مرزهاي آبي و زميني مشخص و دو دولت متعهد گرديدند كه در مرزهاي خود كنترل دقيق و موثر به منظور دفع هر گونه رخنه و نفوذ كه جنبه خرابكارانه داشته باشد ، اعمال كنند – تحقيري براي خود مي پنداشت و نفرت و كينه ايران و ايرانيان را در سينه مي پروراند ، لذا متعاقب پيروزي انقلاب اسلامي ، از هم پاشيدن رژيم شاهنشاهي و بوجود آمدن اوضاع و احوال متشنج و بي سامان نيروهاي نظامي ايران را فرصتي مغتنم يافت تا به آرزوهاي خود جامه عمل بپوشد و خلاء قدرت ناشي از سقوط شاه را در منطقه خليج فارس پر نموده و نقش رهبري اعراب را به بهانه دفاع و گسترش آرمانهاي ناسيوناليسم عرب احراز كند .
- استكبار جهاني و در راس آن آمريكاي جنايتكار پس از شكست مفتضحانه در صحراي طبس و سرنگوني لشكريان اش به منقار ابابيل بلا و شن هاي روان سخت برآشفته بود تمام تلاش و كوشش خود را در برافروختن جنگي تمام عيار عليه انقلاب اسلامي مردم ايران بكار بست ، چون فضا را مساعد يافت و صدام را تشنه قدرت ، اين وحشي تكريتي را به آغاز تجاوز مسلحانه به خاك ايران تشويق و ترغيب نمود . برژينسكي مشاورامنيت ملي جيمي كارتر و فرمانده عمليات ثبات زدائي از ايران طي ملاقاتي كه در تيرماه 59 تحت تدابير شديد امنيتي و بطور سري با صدام حسين در مرز دو كشور اردن و عراق داشت وعده داد كه از عراق كاملا حمايت مي كند و به تفهيم اين امر پرداخت كه آمريكا با آرزوي رهبري عراق در شط العرب ! ( اروند رود ) و برقراري يك جمهوري عربستان در اين منطقه ( استان خوزستان ) مخالفت ندارد . در 14 مرداد1359 صدام در رأس يك هيأت بلند پاية عراقي به منظور شركت در اجلاس سران «‌اتحاديه عرب» عازم شهر طائف محل برپايي اجلاس در عربستان سعودي شد ، بر اساس نوشته مجله فرانسه زبان« ژون آفريك » كه در خصوص مسائل پشت پرده اين اجلاس مينويسد : « روز پنجم اوت 1980 ، زمامداران عربستان در جريان برپايي اجلاس طائف و هنگام استقبال از صدام ، در يك ماه و نيم مانده به شروع جنگ ، هديه اي شاهانه به وي اعطا نمودند . اين هديه ، گزارش تهيه شده توسط سرويس هاي اطلاعاتي C.I.A و D.I.A بود كه به تفصيل اوضاع اقتصادي ، اجتماعي و نظامي ايران تشريح شده است . در اين اسناد واقعيات دقيقي از وضعيت ارتش ايران ، استعداد نفرات ، مواضع و تجهيزات قابل بهره برداري و نيز اطلاعات متنوع ديگر كه بسيار حساس و محرمانه بود به صدام حسين اهدا شد . خلاصه نقشه يك تهاجم كامل » . صدام در برگشت از اين اجلاس با اطمينان و انگيزه اي سرشار بلافاصله ارتش خود را سازماندهي و به منطقه اعزام كرد و تحركات نظامي و مهندسي وسيعي را در مجاورت مرزهاي جنوبي و غربي ايران آغاز نمود .
- سرانجام ساعت دو بعد از ظهر روز سي و يكم شهريور سال 1359 ، ديكتاتور بعث عراق شخصا در « بعقوبه» حاضر گرديد و با نخوت و غروري وصف نشدني به صورت نمادين ماشه نخستين گلوله توپ كه به سوي مواضع ايران هدفگيري شده بود را چكاند و تهاجم بعث عراق به خاك ايران اسلامي با رمز « يوم الرعد » و نام «‌ قادسيه صدام »‌ آغاز شد .
- براي درك بهتر چگونگي سازمان رزم و دفاع دو كشور ، وضعيت و شرايط ارتش ايران و قواي متجاوز در آغاز جنگ به اختصار چنين تشريح ميگردد :
الف ) وضعيت ارتش جمهوري اسلامي ايران :
جمهوري اسلامي ايران كه نخستين روزهاي پيروزي را ميگذراند بعلت مشكلات و مسائل فراواني كه در تلاطم انقلاب هر روز جلوه مينمود و تصميم گيري هاي متفاوت مقام هاي مملكتي كه برخي از آنها همانند ليبرالها و عناصر نفوذي بيگانه اهداف خاصي را دنبال ميكردند و برخي ديگر فاقد تجربه و تخصص كافي در مديريت بحران ها بودند ، باعث اقدام هايي شتاب زده به شرح زير گرديد كه اغلب آنها در كاهش توان رزمي ارتش جمهوري اسلامي ايران تاثيرفراوان داشت :
1. تقليل كاركنان پايور ثابت ارتش در رده هاي مختلف فرماندهي ( به خصوص افسران )
2. كاهش مدت خدمت سربازي از دو سال به يك سال
3. لغو قراردادهاي خريد تجهيزات و وسايل نظامي و تبديل اين قرار دادها براي خريد ابزارآلات كشاورزي و غير نظاني
4. طرح فروش تجهيزات مدرن نظامي موجود از قبيل ناوها و ناوچه هاي نيروي دريايي و هواپيماهاي اف – 14 نيروي هايي
5. متوقف نمودن طرح احداث پايگاه نظامي عظيم چابهار
6. كاهش فروش نفت
7. فراخواندن وابسته هاي نظامي ايران از كشورهاي خارجي
8. انحلال پاره اي از قسمت ها و واحدهاي نظامي ارتش
9. ....
موارد فوق بعللاوه اقدام هاي روحيه شكن گروهك هاي وابسته كه فرياد انحلال ارتش را سر ميدادند و نيز پاكسازي و تسويه حسابهاي داخلي و مشكلات ديگر كه قبلا اشارتي بدان شد مجموعا باعث گرديد توان نظامي ارتش به طور موقت كاهش پيدا كند .


ب) وضعيت نظامي ارتش بعث ، اقدامات و تحركات اين رژيم در همان زمان :
1. به راه انداختن جنگ رواني و تبليغاتي وسيع نظامي با بكار بردن واژه هاي تاريخي مثل « قادسيه »‌كه يادآور پيروزي مسلمانان صدر اسلام بر سپاه يزدگرد سوم ، پادشاه ساساني و افزودن كلمه صدام به آن ( قادسيه صدام )
2. افزايش بي رويه خريد تجهيزات و تسليحات پيشرفته نظامي از كشورهاي مختلف و انعقاد قرار داد هاي خريد جنگنده هاي پيشرفته فرانسوي همچون انواع ميراژها و هواپيماهاي روسي از قبيل ميگ هاي 25 و 27 و توپولوف و ... و نيز بستن قراردادهاي محرمانة ديگر در رابطه با كشورهاي توليد كننده صنايع تسليحاتي كشتار جمعي از قبيل آمريكا ، روسيه ، انگليس ، فرانسه و ديگران .
3. تقويت نيروهاي عراقي مستقر در مرزهاي ايران به نحو بارز
4. احداث پايگاههاي مرزي جديد و تقويت پايگاههاي قديمي
5. ايجاد ميدان هاي مين بسيار وسيع و ساير موانع از قبيل سنگرهاي بتوني و سيم خاردار و ...
6. احضار متولدين سالهاي 56-1955 در تاريخ 30 نوامبر 1979 ( جوانان 25 و 26 سال ) جهت خدمت احتياط
7. فراخواندن نيروهاي ذخيره ارتش عراق به خدمت
8. انتقال هواپيماهاي مسافربري و نظامي عراق به فرودگاههاي اردن و عربستان سعودي
9. انجام تغييرات در برنامه هاي آموزشي نيروهاي مسلح عراق
10. تجاوز و تهاجم به مناطق مرزي ؛ اراضي پاسگاهها ، دهات و شهر ها با آتش توپخانة زرهي و نيز بمباران هوايي
- با در نظر گرفتن مطالب گفته شده ميتوان عمق مشكلات ارتش ايران را در مقايسه با اوج قدرت ارتش سر تا پا مسلح و پر انگيزه عراق سنجيد و به شكاف و نابرابري عظيم اين دو ارتش پي برد . متاسفانه سالهاست كه در مناسبت ها ي مختلف به شرح جنگ و هشت سال دفاع مقدس پرداخته شده و در اكثر گفتمانها ، ضعف ارتش جمهوري اسلامي ايران را در مواجهه با ارتش متجاوز عراق ، آنگونه بيان مي شود كه گويي در آن روزها پر حادثه و مخاطره ، ارتش در خانه نشسته ودر برابر تجاوزات و لشكركشي اين غول بي شاخ و دم هيچ مقاومتي نكرده و به نسلي كه جنگ را نديده و به خاطر ندارد و حتي آنان كه از نزديك جنگ را لمس كرده اند چنان تداعي شده و مي شود كه نيروي نظامي ديگري بلافاصله تشكيل شده و دفع بلا نموده و ارتش عراق را متوقف و در نهايت بيرون رانده است . بدون آنكه بخواهم خداي ناكرده مثل آنان قصد تخريب و يا نه انگاشتن تاثيرات حماسه گري ها و جانبازي هاي وصف نشدني ساير نيروهارا در هشت سال دفاع مقدس داشته باشم ، به همه آنها كه در طول ساليان جنگ در سنگرهاي مختلف اعم از سنگرسازان بي سنگر جهاد سازندگي ، سپاه و بسيج فداكار و ... درود ميفرستم و دستشان را صميمانه ميبوسم اما در گلايه و دردواره از اين تفسيرهاي غير منصفانه لازم است كه به سمع دوستان جهت يادآوري برسد كه بن مايه و شاكله نيروهاي مردمي و بسيج و سپاه را هم افرادي مثل شهيد بزرگوار صياد شيرازي ، نامجو ، كلاهدوز ، اقارب پرست ، كه جملگي از فرماندهان و نيروهاي مخلص ارتش بودند طرحريزي و تشكيل داده اند . مثلا نقطه آغاز تشكيل بسيج مردمي بدينگونه بوده است : " در سال 58 بر اساس برخي قرائن و شواهد ، نشانه هايي كه خبر از وقوع حادثه اي تلخ مثل جنگ را به مشام مي رساند ، شهيد صياد شيرازي را به فكر تشكيل سازمان بسيج مردمي انداخت تا در لحظه خطر و وقوع جنگ ناخواسته بتوانند سريعا پاي كار بيايند و به كمك برادران نظامي شان در ارتش و حراست از از كشور بپردازند . با پيش بيني شهيد صياد شيرازي مبني بر اينكه جنگي بر ايران تحميل خواهد شد ، در همان سال و در شهر اصفهان افرادي مانند سروان عطاء الله شيرازي ( فــرمانده كنوني كل ارتش ج .ا.ا ) ، آقاي سالكي كه بعدها فرمانده كميته هاي انقلاب اسلامي شدند ، برادر پاسدار رحيم صفوي ( فرمانده اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ) ، سروان غفراللهي كه هم اكنون رئيس بنياد تعاون ارتش مي باشد ، برنامه ريزي شد كه در بيست مسجد اصفهان اين تشكيلات را راه اندازي كنند . با سخنراني شهيد صياد شيرازي در ميدان صبحگاه مركز آموزش توپخانه اصفهان ، ظرف مدت 24 ساعت بيش از هشتصد از نيروهاي مركز آموزش توپخانه براي آموزش نظامي مردم اعلام آمادگي كردند و به اين ترتيب با تدبير شهيد صياد شيرازي هسته اوليه بسيج در اصفهان شكل گرفت و سروان عطاء الله صالحي به عنوان اولين فرمانده بسيج كه البته آن زمان به نام نيروهاي مردمي و يا داوطلب موسوم بود ، تعيين شد . اين يگان تا زمان دستور تشكيل بسيج به فرمان امام به كار خود ادامه داد و در نهايت بعد از تصويب مصوبه تشكيل سازمان بسيج مستضعفين اين سازمان به سپاه پاسداران تحويل داده شد . "
- به هر حال اينك پس از سالهاي نه چندان دور، اينگونه بي مهري ورزيدن و يكسويه خطابه خواندن ، جفاي بزرگي است كه در حق فرماندهان ، طراحان عمليات ، نيروهاي رزمنده و دلاور ارتش ظفرمند ميشود .
اگر منصفانه و با ديدي واقع بينانه به هفت روز تاريخي و سرنوشت ساز آغاز جنگ نظر شود بي ترديد شجاعت و جانفشاني هاي قهرمانان ارتش حيرت انگيزه و پر از شگفتي و اعجاب جلوه خواهد كرد . ارتش در اين روزهاي سخت و طاقت فرسا در برابر حجم سنگين و غير قابل تصور حملات ارتش پر قدرت عراق در مرزهاي آبي ، خاكي و هوايي ، به تنهايي و بدون كمك هيچ نيرويي چنان شجاعانه و پر صلابت ظاهر گرديد كه با هيچ واژه اي در توصيف نميگنجد . ارتش به تعبير امام راحل سنگ تمام گذاشت و عمق خداپرستي ، وفاداري ، ميهن دوستي و شجاعت خويش را به نمايش گذاشت . در اهميت و بزرگي پايداري مردان دلير ارتش ، به رغم افسانه سرائي ها و مستندهاي سوگيرانة صدا و سيما كه در افكار عامه تزريق ميكنند ارتش در روزهاي نخست هيچ كاري نكرده ، تنها همين نكته بس كه صدام در مصاحبه مطبوعاتي مورخه 31/6/1359 خود يعني روز آغاز تهاجم وعده مصاحبه بعدي اش را 2 روز بعد در تهران داده بود . او حتي نقشه و جغرافياي تازه اي براي نواحي جنوبي ايران ترسيم و نام هاي جديدي براي آنها انتخاب و در شمارگان وسيعي چاپ و منتشر كرده بود اما ديديم كه نيروهاي ارتش ايران با اراده اي پولادين ، عليرغم نابرابري در توان رزمي با اتكال به خداوند و نيروي نشأت گرفته از اسلام و معنويت همه وعده ها و آرزوهايش را در همان روزهاي نخست بر باد داد و روياهايش را مشوش و پريشان ساخت.
صدام مست از نشئه قدرت و پشتيباني كشورهاي بزرگ و حمايت ديگر كشورها ( حدود 90 كشور ) و مطمئن از پيروزي قاطع و قريب الوقوع ، در روز سي و يكم شهريور ماه افتخار شليك اولين گلوله به سمت ايران را در نزديكي خطوط آتش به ملك حسين پادشاه اردن داد و خود ماشه نخستين گلوله توپ را چكاند .
در غرب دزفول ارتش عراق با دو لشكر مجهز و آماده وارد عمل شدند و دو محور اصلي را مورد هدف قرار دادند : 1- از پل رميله واقع در رودخانه طيب در خاك عراق ، پاسگاه شرهاني واقع در ارتفاعات حمرين به سمت مواضع پدافندي عين خوش و سپس ادامه آن به سمت پل نادري واقع در روي رودخانه كرخه. 2- از عماره ، پاسگاه فكه به سمت مواضع پدافندي دوسلك در شرق فكه و سپس ادامه آن به سمت ارتفاعات ابوصليبي خات و شهر شوش واقع در ساحل غربي رودخانه كرخه .
نيروي هوايي عراق نيز در ساعت 13 روز سي و يكم شهريور ماه ، با اعزام 192 هواپيماي جنگنده در صد شهر بزرگ ايران شامل : تهران ، اصفهان و شيرازپرداخت . شهرهاي خرمشهر ، آبادان و اهواز ودزفول را بمباران نمودند . در دزفول پادگانهاي نظامي تيپ دو زرهي ، پايگاه هوايي و انبار مهمات ارتش زير شديدترين بمباران هوايي قرار گرفتند . و در همين زمان توپخانه هاي ارتش عراق نيز به شدت شهرهاي مرزي ايران را گلوله باران كردند . اين اقدام عراق بيشتر از جنبه رواني قابل بررسي است . با اين كار قصد ارعاب و ايجاد وحشت در سراسر ايران به خصوص رهبري ، مسئولين و فرماندهان داشت . همزمان نيروهاي زميني عراق به پاسگاههاي مرزي حمله ور شدند . تيپ هفده زرهي به عنوان جلودار لشكر و سپاه سه عراق با دو لشكر زرهي و مكانيزه به پاسگاههاي مرزي حمله ور شدند . اين هجوم ضربتي و عمليات گستردة رژيم بعث عراق مبتني بر استراتژي «‌جنگ پر شدت و كوتاه مدت » بود . به گمان او اين حمله شديد ، باعث ازبين رفتن نيروي هوايي و ساير نيروها و تجهيزات جنگي شده و ارادة نظاميان و مردم را از مقاومت ، مواجهه و مقابله با ارتش عراق را درهم مي شكند و سايه وحشت از صدام را در سراسر منطقه ميگستراند . به نظر مي رسد طرح اين عمليات بر اساس الگوبرداري از ارتش رژيم صهيونيستي در جنگ با عراب باشد .
اما بلافاصله پس از هجوم هوايي دشمن امام خميني (ره) با نفس اهورائي اش و بيان سخناني گرم و اميد بخش ، روحيه و اعتماد به نفس مسئولان كشوري و لشكري را تقويت فرمودند . پيام اين بود : «‌گمان نكند ملت ما كه دولت ايران و ارتش ايران عاجز از اين است كه جواب اين بعثي ها را بدهد . هر وقت مقتضي بشود من پيامي به ملت خواهم داد و به صدام حسين و امثال نشان خواهم داد كه اينها ، اين اذناب آمريكا قابل ذكر نيستند . ما عازم بر اين هستيم ، مصمم بر اين هستيم كه اگر چناچه عراق حد خودش را نداند و تجاوز را تكرار كند ، ما دستور بدهيم و ملت ما بسيج بشود ...آن روزي كه مسئله جدي شد به تمام اين ها به طور جد امر ميكنم كه عمل بكنند و عراق را بر سر جاي خود بنشانند ... »‌ با اين سخنان امام ، نيروي مقتدر هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بلافاصله – با فاصله 2 ساعت پس از اولين حمله دشمن – در بعد از ظهر 31 شهريور با اعزام چهار فروند هواپيماي جنگنده بر فراز آسمان عراق ، دو پايگاه مهم هوايي اين كشور را به نام هاي " الرشيد " و " شعبيه " آماج حملات كوبنده خود قرار دادند . خلبانان تيز پرواز و حماسه آفرين نيروي هوايي همچنين در بامداد روز يكم مهر ماه و در پاسخ به حمله هوايي روز قبل عراق با به پرواز درآوردن 200 جنگنده شكاري كه 140 فروند با پرواز بر فراز آسمان عراق ، مراكز مهم نظامي و پايگاههاي عراق را در هم كوبيدند و بر اثر اين اقدام غرور آفرين ، بخش قابل توجهي از هواپيما ها و ديگر تجهيزات عمده دفاع هوايي عراق در روي زمين منهدم و متلاشي شد و نشئگي صدام از خيال پردازيِ تصرف سه روزه و شكستن نيم ساعته كمر ارتش به خماري و عذاب طاقت فرسا تبديل شد .
محاسبات آمريكا نشان مي داد كه نيروي زميني ،هوايي و دريايي ارتش ايران كارائي و امكان مقاومت و ادامة جنگ را ندارند بنابراين صدام ميبايست ظرف مدت حداكثر سه روز جنگ را به پايان مي برد . اما عليرغم حمايت هاي بي دريغ متحدان منطقه اي عراق مثل كشورهاي اردن و كشورهاي حاشيه خليج فارس به خصوص عربستان و كويت ) و متحدان فرامنطقه اي رژيم بعثي از جمله آمريكا و شوروي و حمايت هاي لجستيكي كشورهايي چون آلمان ، فرانسه و انگليس از صدام با رشادت و جان گذشتگي نيروهاي غيرتمند ارتشي كه در پرتو رهبري هاي پر جذبه امام خميني قامت افراشته بودند ، ماشين جنگي عراق ، در همان روزهاي نخستين و هفته اول جنگ زمينگير و برآورد صدام و حاميانش بي نتيجه ماند .
با اينكه استعداد نيروهاي نظامي ايران در منطقه در مقابل نيروهاي متجاوز عراقي تنها متشكل از عناصر پراكنده لشكر 81 زرهي و تعدادي گردان و آتشبار تقويتي از عناصر گروههاي 11و 44 توپخانه و يگ گروه رزمي از عناصر تيپ 84 پياده و يك گردان از لشكر پيروز 77 خراسان كه در روز 30 شهريور وارد كرمانشاه گرديد ، بود . همچنين يگانهاي هنگ ژاندار مري قصر شيرين و ايلام نيز در پاسگاههاي مرزي مستقر بودند كه نيروي مراقبتي را تشكيل مي دادند و نسبت توان رزمي نيروهاي عراقي به توان رزمي رزمندگان ارتش ايران حدود ده به يك بود (ا حدود بيست تيپ مجهز و سازمان يافته عراق در مقابل 2 تيپ آسيب ديده و تجزيه شده ايران) . با اين حال متجاوزان بعثي بر خلاف اوهام خويش در پايان هفته اول با دادن تلفات فراوان تنها موفق شدند شهر هايي را اشغال كنند كه اغلب كوچك و برخي در حد يك بخش بود . شهر هايي مثل قصر شيزين ، نفت شهر ، سومار ، مهران ، دهلران ، موسيان و بستان اما در جبهة غرب پشت دروازهاي سر پل ذهاب و گيلانغرب ، در جبهه جنوب پشت دروازه هاي خرمشهر ، كارون ، سوسنگرد ، اهواز و در منطقه شوش و دزفول در پشت رودخانه كرخه ايستادند . لذا پس از يك هفته در جبهه جنوب نيز هدف خود را از تصرف خوزستان به تصرف خرمشهر و آبادان و حفظ نقاط اشغالي محدود كردند . بدينسان استراتژي جنگ سريع و شديدشان به جنگ بلند مدت و فرسايشي تبديل شد .
عزم و اقتدار راسخ ارتش جمهوري اسلامي ايران در همان روزهاي نخستين جنگ چنان جوي وحشت زا و جهنمي رعب انگيز در اردگاه متجاوزان بعث سايه گسترد ، كه در پايان روز ششم مهرماه صدام كه پيشتر نشئه از ترياك قدرت با توهم تكرار قادسيه ، شكستن كمر ارتش ايران ظرف نيم ساعت ، برقراري جمهوري عربستان ( خوزستان ) و در نهايت شكست سريع ورعدآساي ايران در " يوم الرعد " با نخوت و قدرت سخن فرسائي ميكرد اينك شتابزده و هراسان در يك سخنراني رسما اعلام نمود حاضر است به شرط اينكه ايران شرايط عراق را بپذيرد به جنگ خاتمه دهد و از هرگونه ميانجيگري استقبال مينمايد . گفتار صدام به وضوح بيانگر وحشت ارتش عراق از ادامه جنگ و ترس از شكست خفت بار بود . در روزهاي بعد با اعزام واحدهاي نيروي زميني به ميدان هاي نبرد و نيز روشنتر شدن حقايق و مسائل جنگ و همچنين آشناتر شدن رزمندگان خط مقدم با شرايط نبرد به تدريج وضعيت عمومي به نفع رزمندگان ارتش ايران تغيير كرد مثلا در روز هفتم يگانهاي دشمن حدود دو كيلومتر به سمت غرب عقب نشيني كردند و تعدادي از تانك ها و تجهيزات نظامي به دست رزمندگان ايران افتاد و تپه رش در محور سر پل ذهاب – گرده نو – باويسي به تصرف مجدد نيروهاي ارتش اسلام درآمد و چندين سرباز عراقي نيز به اسارت درآمدند . در روز هشتم اطلاعات واصله از تحركات دشمن نشان مي داد كه عراقي ها ماموريت آفندي را در منطقه كرمانشاه به كلي كنار گذاشته و حالت پدافندي اتخاذ نموده اند . از روز هشتم مهرماه عملا هر دو طرف متخاصم در تمام صحنة عمليات غرب به حالت پدافندي درآمدند و چنانچه نيروهاي خودي و يا دشمن حركاتي انجام مي دادند در كل صحنه عمليات نبود بلكه يك حركات محدود و موضعي بود كه آنهم عمدتا از طرف نيرو هاي مسلح جمهوري اسلامي ايران انجام ميگرفت . اين شرايط تا مهرماه 1361 كه عمليات مسلم بن عقيل توسط رزمندگان ايران اجرا گرديد به مدت دو سال ادامه داشت .
در روز دهم مهر ماه ، صدام بار ديگر پيشنهاد آتش بس داد مشروط به اينكه ايران به حقوق عراق در اروند رود و زين القوس ( زينل كش ) و ساير مناطق خشكي متعلق به عراق صريحا اعتراف كند و از سه جزيره تنگه هرمز دست بردارد . با بررسي سخنان صدام معلوم بود كه حاكم عراق در همان ده روز اول جنگ متوجه عواقب وخيم آتشي كه خود برافروخته بود گرديده و تلاش ميكند با كشاندن دولت ايران به پاي ميز مذاكره صلحي ذلت بار بر ملت ايران تحميل نمايد . اين تلاشها به نتيجه اي نرسيد و لذا صحن اصلي مبارزات به خوزستان كشيده شد و صحنه عمليات غرب از مهران تا قصر شيرين و مناطق شمالي مرز دو كشور به صورت نيمه فعال درآمد . و وضعيت نيروهاي ايراني روز به روز بهتر مي شد و نيروهاي تقويتي اعم از يگانهاي ارتش ، سپاه پاسداران و ژاندارمري از مناطق ديگر كشور وارد منطقه عمليات غرب و جنوب مي شدند .
موضوعي كه نگارنده در اين نوشتار قصد بيان و تاكيد برآن داشت ، در واقع عملكرد قابل قبول ارتش ، جهاد و جنگاوري و پايداري غير قابل وصف و فوق حد توانش در اين چند روز ابتدائي جنگ است . بدون شك اگر نقش آفريني مقتدرانه پرسنل غيور نيروي زميني ، تيز پروازان نيروي هوايي و عقابان تيزچنگال هوانيروز قهرمان تحت عنايات ويژه و امدادهاي غيبي خداوند قادر و دعاي خير امام امت و ملت شريف و قهرمان پرور نبود ، هيچ نيرويي توان مقابله و توقف و تثبيت ماشين جنگي رژيم بعث عراق و حاميان جنايت كارش را نداشت ، چه آنكه نيرويي هم جز ارتش ، در آن اوضاع و احوال در منطقه نبود ، ارتش مظلوم در آن يك هفته به سنگيني تمام هشت سال جنگ ، جانانه جنگيد و با پايداري و مقاومت شرايط را به نفع كشور عزيزمان ايران تغيير داد . ولي متاسفانه اين روزهاي سرنوشت ساز و دلاورمردي هاي ارتش در مقالات ، نطق ها و اظهار و نظرهاي متفاوتي كه ايراد ميگردد ، سهوا و يا عمدأ به شكلي ديگر بيان ميشودكه اين ظلمي نابخشودني و جفايي بزرگ به قهرمانان جنگ و سربازاني است كه بي ادعا و با خلوص به وطن خدمت نمودند ، باشد كه رزوي پرده برافتد تا حقايق پشت پرده ، دل دردمند و روح حماسه ، قهرمانان ديني و ملي ارتش عشق را التيام بخشد .
آنچه كه اين قهرمانان وطن در عرصه جنگ تحميلي و دفاع مقدس انجام دادند هرگز از خاطره ها نخواهد رفت و در قلب تاريخ جاودانه ثبت و ماندگار مي ماند و پشتوانه اي خواهد بود از مجاهدت دلير مردان صحنه هاي نبرد براي آيندگان تا به تاريخ افتخار آفرين و غرور انگيز مليت خويش ببالند و آيندة خويش را سرافرازانه بسازند .
با درود فراوان به ارواح طيبه همه شهداي طريق عزت و رهپويان صراط ولايت
منابع :
1- كتاب ارتش جمهوري اسلامي ايران در هشت سال دفاع مقدس / جلد 1 و5 / انتشارات سازمان عقيدتي سياسي آجا
2- نگاهي به كارنامه دفاعي – نظامي جمهوري اسلامي ايران نوشته سرتيپ دوم ناصر شهلايي .
3- سخن آشنا / متن سخنراني امير سرتيپ آراسته در تحليلي كوتاه از دفاع مقدس و بيان خاطراتي از شهيد سپهبد علي صصياد شيرازي / تنظيم كننده علي اعواني / نشرآجا
4- گل علي بابايي / ريشه هاي جنگ /ويژه نامه هفته دفاع مقدس / روزنامه همشهري / شهريور 1386
5- سلسله مقالات هشت سال دفاع مقدس
6- آرشيو سازمان عقيدتي سياسي آجا

رنجنامه بيست و يكم رمضان

بسم الله الرحمن الرحيم
« يا رسولَ الله ! ماذا لَقِيتُ مِنْ اُمَّتِكَ مِنْ‌الْاَوَدِ‌ واللَّدَدِ »
«‌ اي رسول خدا ! از امت تو چه ها كه نديدم ، با من دشمني ها كردند »
***************
امشب شب بيست و يكم ماه مبارك رمضان است . شبي از شبهاي ماه مبارك رمضان كه از هزار شب برتر است . شب قدر است ، شبي است كه قرآن ؛ اين كتاب آسماني براي راهنمائي انسان و نيل اين شگفتي خلقت به سعادت و معرفت نازل شده است . قرآن ، معجزه پيامبر و آيات وحيي است كه خداوند متعال به پيامبرش نازل فرموده تا مردم به وسيله آن راههاي زندگي عزتمند و متعالي را بياموزند و اصل انساني خويش را بيابند و ظرفيت بي حد خويش را بشناسند و در جهت سلامت و سعادت خويش حركت كنند . قرآن نازل شده تا انسان دست از بي خردي بردارد ، از رفتارهاي غير انساني و حيواني دست بكشد ، جنايت نكند ، به هم نوع خود بد نكند ، دروغ نگويد ، خطا نرود ، به ضعيف تر از خويش زور نگويد و ستم نكند ، قوي تر از خويش را جز خدا خدا نپندارد ؛ براو سجده نكند و عزت و آزادگي خويش را به پاي او نريزد و قرآن آمده است تا مردمان از هر اصل و نژادي با هر رنگ و آئيني در كنار هم زندگي آرام و خوشي داشته باشند . كسي به كسي بي حرمتي نورزد ، در غم هاي هم شريك باشند و شادي هايشان را با هم قسمت كنند . همديگر را چون گرگ ندرند . به خاطر دنيا و زرق و برق آن همديگر را نكشند ، انسانيت خويش را به مسلخ دنيا نبرند ...
امشب شب بيست و يكم ماه مبارك رمضان است ، شبي است كه علي (ع ) به شهادت رسيد . انساني كه فخر انسانيت بود ، اكسير حقانيت ، دوست داشتن ، عشق ، زيبائي ، عدالت بود . انساني بود به تمام معنا انسان . با همه صفات نيك و متعالي انسان كه خدا به انسان بخشيده است . او چكيده خلقت ، زينت جهان و تاج هستي بود . خورشيد وجودش و انوار حكمتش آنچنان پر بار و جوشان و خروشان و كامل و مطلق بود كه برخي را به اشتباه اورا ، موجودي فراتر از انسان و نعوذبالله ، خدا پنداشتند . آنان هيچگاه ، در هيچ كجاي تاريخ و در وجود هيچ انسان متعالي چنين شخصيتي بزرگ نديده و نيافته بودند . در عدالت مطلق ، در مردانگي بي همتا ، در انديشه و علم و حكمت بي نظير ، در صبر و شكيبائي و سعه صدر بي مثال . در مهرورزي ، انساندوستي ، عشق ، دوست داشتن ، كريم خوئي و... شبيهي نداشت ، چه ميگويم انساني متعالي با همه صفاتي نيك و خيري كه خدا به انسان بخشيده است . اينگونه بود كه بعضي در او آنقدر متحير ماندند كه به ورطه شرك افتادند . انساني كه پس از گذشت سالهاي بسيار ، همچنان شگفتي همه انديشه ها و انديشمنداني كه در پي نمونه هاي عالي انساني هستند را برمي انگيزد و برخي كه نميتوانند اينچنين شخصيتي را تصور كنند ، او را افسانه و پردازش خيال انسان ميخوانند . اما او قرآن ناطق بود ، تفسير قرآن بود . هر چه كه خدا مي خواسته به وسيله پيامبرش در آيات كتاب مبين قرآن به آدمي بگويد و او را به شگفتي وجودش آگاه كند و هدايتش نمايد تا جهاني زيبنده وجودش بسازد ، همه در علي (ع ) پيدا بود . بدون شك وصف كمالش نه من حقير و ناچيز ميتوانم بيان كنم نه كسي ديگر توانسته بي كم و كاست و به درستي به قلم وزبان آورد .
امشب شب بيست و يكم ماه مبارك رمضان است . شب نزول قرآن است ، شب شهادت علي (ع) فخر انسان است . عجب حكايتي است ؛ در شب و يا شب هائي كه قرآن نازل شده ، انساني به شهادت ميرسد كه تفسير قرآن است ، قرآن ناطق و زنده در ميان آدم است آنهم به دست كسي كه خود قاري قرآن است ، مومني خشك مقدس از آن جماعتي كه مدام در ركوع و سجده و نماز و عبادتند . جماعتي كه پيشاني هايشان در سجده هاي طولاني پينه بسته و از خوف خدا مدام مي گريند . علي (ع) كسي كه تولدش در كعبه ؛ خانه خداست. آنگاه كه درد زايمان بر مادرش مستولي ميشود ، ديوار كعبه دهان مي گشايد و فاطمه بنت اسد به درون كعبه قدم ميگذارد و ديوار دوباره دهان ميبندد و سه روز و سه شب ، هيچ كس با هيچ فني نميتواند قفل در كعبه را بگشايد و به درون كعبه از حال فاطمه جويا شود و سه روز و شب بعد فاطمه از خانه خدا بيرون مي آيد با فرزندي در بغل و خدا خود او را علي نام مينهد. عجايب خلقت است ، شگفتي هستي است .
... و اينك شمشير ابن ملجم مرادي از قفا ، درمسجد خدا و در سجده نماز ، فرق علي را مي شكافد و فرياد علي كه " فزت و رب الكعبه " « به خداي كعبه رستگار شدم » بر جهان و زمان طنين ميافكند .
اكنون كه سالهاي سال ( بيش از 1300 سال ) از واقعه تلخ ميگذرد و دنيا بر حقانيت حقيقت اش گواهي ميدهند . از مناره هاي مذهبش نام بلند و پر آوازه اش پس از نام رسول خدا ؛ محمد مصطفي (ص) دراذان نماز با صدايي رسا هر دم گوشها را مينوازد و شيعيانش دم از اقتداي او ميزنند . به گمانم علي دردمند تر است . آنروز اگر علي به دست مومني جاهل و فاقد بصيرت به شهادت رسيد اما دلش به عمار و ابوذر و ياسر و مالك و ... خوش بود . آنانكه چون شناختنش و شيعه او شدند هر يك با تاسي به سيره علي،نمونه اي بارز ومتعالي و پايبند به اصول اخلاقي و انساني شدند كه در هيچ لحظه اي ذره اي نلغزيدند و علي را هيچگاه تنها رها نكردند و با رفتارشان علي را نيازردند . اما اينك ، شيعيانش مدام دم از او ميزنند و لاف "علي جان مقتداي من توئي" و در سفره معاويه و يزيد طعام ميخورند . و علي امروز مظلومتر از ديروز است . همچنان مجهول است ، همچنان تنها است .
علي امروز ديگر از امت رسول خدا نمي نالد از شعيان خود مينالد . از دشمنان قسم خورده اش نمي ترسد از شيعيان مصلحتي خويش ميگريد . كسانيكه به نام او بر گرده آدمي سوارند و چون زالو خون انسان مي مكند .
.... و علي مي نالد و علي مظلوم است و علي چه تنهاست وعلي همچنان نالان است .

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

رسانه هاي الكترونيك ( بخش اول )

جامعه اطلاعاتي و توسعه

در دنياي امروز توليد اطلاعات و دانش فني و كاربرد آن فرايندي است كه با دسترسي به اطلاعات طبقه بندي شده و به كارگيري آن در توسعه اقتصادي و اجتماعي نوعي مزيت و برتري شمرده مي شود. نتايج تحقيقات، نظريه پردازي ها، آزمايش هاي راهبردي، شكل گيري مفاهيم، مشاهده ها، فن آوري ها و . . . را مي توان به شكل هاي قابل استفاده براي ديگر محققان ارائه كرد.
“ دانش آموختگان اطلاعات، كساني هستند كه فراگيري صحيح را آموخته اند؛ آنها كه مي‌دانند چگونه بايد آموخت، زيرا آگاه ند كه اطلاعات چگونه بايد طبقه بندي، بازيابي و به كار گرفته شود، به گونه اي كه ديگران نيز قادر به آموختن از آنان باشند. اينان كساني هستند كه توانايي فراگيري مستمر دانش را دارند، زيرا همواره قادرند اطلاعات موردنياز خود را در هر تصميم گيري به موقع به دست آورند. تحصيل دانش فني مهارتي است در جهت بقاي فرد در عصر اطلاعات و مي تواند فرد را از نابودي حتمي در جريان تند و سيل آساي اطلاعاتي عصر حاضر، چه در زندگي شغلي و چه در زندگي شخصي محفوظ دارد” (بدي، 1990).
“ جامعه اطلاعاتي” (2) جامعه اي است همراه با خدمات اطلاعاتي رسانه هاي همگاني كه با آهنگي سريع تر از ديگر جوامع و تفوق بر اندوخته هاي تجربي و دانش محض به پيش مي رود؛ جامعه‌اي كه ارتباطات، عامل انتقال دهنده واقعي براي ايجاد تغيير و تحول در هر فرد به منظور دستيابي عملي به اطلاعات بي حدومرز است و در آن، ارتباطات شبكه اطلاعاتي جهاني، جايگزين سرويس ارتباطات تلفني جهاني شده و توليد ارزش هاي اطلاعاتي عامل تعيين كننده اي در توسعه جامعه است.
در “ جامعه اطلاعاتي” الگوهاي سطح زندگي شغلي، اوقات فراغت، نظام آموزشي، و عرصه دادوستد مشخصاً از پيشرفت اطلاعات و دانش فني متاثر است. اين پديده نشات گرفته از رشد فزاينده توليد انبوه اطلاعات در طيف گسترده رسانه هاي جمعي است كه اكثر آنها نيز به صورت الكترونيكي ظهور مي يابد (مارتين، 1992).
تاريخچه
از دهه 1970 به بعد در غرب و بويژه در برخي از كشورهاي پيشرفته تحولات عظيمي در زمينه اطلاعات و اطلاع رساني صورت گرفته است. در دهه 1980 كامپيوتر وارد خانه‌ها و ادارات شد، تشكيلات اقتصادي داراي بخش اطلاع‌رساني گرديد و داد و ستدهاي جهاني و بين المللي در طول شبانه روز از طريق شبكه هاي ارتباطي با سرعت بيشتري صورت مي پذيرفت و عامل تعيين كننده‌اي در زندگي مردم به شمار مي‌رفت.
در دهه 1990 مردم با ساعات كار كمتر، بازده كاري بيشتري را ارائه مي دهند و كارهاي اداري، بدون تبادل كاغذ صورت مي پذيرد، درست مانند كلبه الكترونيكي كه در اين دهه بيش از يك افسانه مي نمايد (فورستر 1992). طبقه بندي جديد با ويژگي “ فقر اطلاعاتي” در اثر بروز شكل جديد از برتري طلبي و به شكل غلبه الكترونيكي در عرصه جهاني پديدار شده است. بدين ترتيب تولد عصر جديدي به نام عصر اطلاعات در حال وقوع است. در اين دوران نه تنها افزايش حجم اطلاعات يا فعاليت هاي مربوط به اطلاع رساني، بلكه تحولاتي كه به تغيير “ جامعه متكي به كشاورزي” به “ جامعه متكي به صنعت” و پس از آن به “ جامعه متكي بر اطلاعات” مرتبط مي باشد، بارز است.
هر چند تعريف “ جامعه اطلاعاتي” بطور اخص به شيوه اشاره اي ندارد ولي آشكارا با جوامع غربي و سرمايه داري مرتبط است. جوامع سوسياليست، با گرايش استبدادي و مطلقه خود نمي‌توانستند عامل شكل گيري يك جامعه اطلاعاتي باشند. شايد انبوه اطلاعات و اشاعه آن با فن‌آوري‌هاي ارتباطي غرب بود كه از هم پاشي نظام شوروي سابق و كشورهاي اروپاي شرقي را در پي داشت. اكنون اين خطر وجود دارد كه اشاعه و پردازش اطلاعات به ميزان بالايي در كنترل عده قليلي از كشورهاي حاكم قرار گيرد و از دست دادن آزادي فكر و تصميم گيري مستقل يك خطر جدي براي كشورهاي ديگر جهان است.
بر اين اساس در ارتباطات اطلاعاتي بين المللي، برتري كشورهاي توسعه يافته آشكار و صدور اطلاعات آنها بيش از واردات آن از كشورهاي ديگر و بويژه كشورهاي در حال توسعه و اروپاي مركزي و شرقي است. در جوامع كنوني مشخصاً به دو زيرگروه “ فقراي اطلاعاتي” (3) و “ ثروتمندان اطلاعاتي” (‌4) برمي خوريم. از اين رو زماني كه جريان اطلاعات در جامعه از تحرك بيشتري برخوردار شود، آنهايي كه از وضعيت اجتماعي و اقتصادي بالاتري بهره مندند، سريع تر از قشر ضعيف اين اطلاعات را تصاحب مي كنند. در نتيجه با رشد تمايز اطلاعاتي، تبعيض ميان طبقه برتر سياسي ـ اقتصادي و علمي و اقشار مادون آن رو به فزوني خواهد گذاشت.
با توجه به خطرات ناشي از حاكميت سرمايه داري در دهه پاياني قرن بيستم، ليون (1988). با وقوف به اين امر كه نظارت بر فن آوري هاي اطلاعاتي مي تواند در آينده مسئله ساز باشد خطر تمركز قدرت در جوامع اطلاعاتي را گوشزد مي نمايد. “ ليون” توسعه بخشي اطلاعات در اقتصاد نوين نظر مساعدي ندارد، زيرا نه تنها تخصيص بسياري از مشاغل بر پايه اطلاعات را امري مشكل زا مي داند بلكه با متكي شدن تمام زواياي فعاليت ها بر اساس اطلاعات، جريان تفكيك مشاغل به طبقات اطلاعاتي و غيراطلاعاتي، مشكلات و ترديدهاي فراواني را به دنبال خواهد داشت.
معيارهاي جوامع اطلاعاتي
1- معيار اقتصادي
به عنوان اولين معيار و وسيله اي براي پيشرفت به سوي جامعه اطلاعاتي، مي توان “اطلاعات اقتصادي” را نام برد كه ناشي از تحولات اجتماعي و اقتصادي از سال 1960 تاكنون مي باشد. پژوهش‌هايي كه “ماخ لوپ” و “پورت” در اين زمينه انجام دادند منجر به نگرش هاي تازه اي به نقش اطلاعات در اقتصاد كشورهاي در حال توسعه و توسعه يافته شد، مفهوم يك مبحث جديد اطلاعاتي كه نشانگر اقتصادي گذرا از حالت اوليه يعني اقتصاد متكي به “كشاورزي” به اقتصادي متكي به “صنعت” و سپس متكي به “اطلاعات” است. و اين منجر به توصيف عناصر تشكيل دهنده اقتصاد با عباراتي چون: “صنعت اطلاعات” (5)، “بازار اطلاعات” (6)، و “كاركنان اطلاعات” (7) شد كه امروزه وارد زبان روزمره شده اند. همين مسئله سبب بروز تحولاتي در ساختار “اشتغال” ، به صورت گسترش مشاغلي در زمينه هاي خدمات شخصي، بازرگاني، آموزشي، بهداشتي، ارتباطي و مالي شده است. بر اساس اظهارات “يونشر” (1900) عامل اصلي در اطلاع رساني، رشد بوروكراسي و نيروي انساني غيرمولد ناشي از پيشرفت صنعتي بود كه سبب افزايش پيچيدگي اقتصادي، گرايش به تخصص لازم در هر رشته، و در نتيجه به كارگيري متخصصان اطلاع رساني گرديد.
2- معيار فن آوري
ما در عصري قرار داريم كه در تمامي جوامع در زمينه هاي مالياتي، امنيت ملي، ثبت اسناد، كارت اعتباري، پزشكي و غيره اطلاعات به صورت رقومي عرضه مي گردد و با توجه به شرايط امنيت ملي و بين المللي و از طريق به كارگيري كامپيوتر و ارتباط آن با ماهواره هاي دفاعي و سيستم هاي پيش‌آگهي دهنده تا سيستم پيشگويي شرايط آب و هوايي و دريانوردي، اطلاعات لازم در دسترس قرار مي گيرد. اگر چه پيشرفت فن آوري به خودي خود شرط كافي براي نيل به جامعه اطلاعاتي نيست، اما يك پيش نياز ضروري شمرده مي شود. كليد چنين پيشرفتي در ميزان تفكيك پذيري اين فن‌آوري‌ها از زندگي روزمره شهروندان و كاربرد آنها نهفته است. تحقيق انجام شده توسط “هلال”
(1993) نشانگر كاربرد وسيع فن آوري هاي پيشرفته شامل رايانه هاي نوري، متخصصان خبره، و نظام اطلاع رساني مبتني بر دانش فني و كتابخانه هاي الكترونيكي در سال هاي پس از 2000 مي باشد. همچنين خدمات اطلاع رساني كه پيامد تحولات آگاهانه اجتماعي است به شكل آموزش از راه دور شبكه هاي اطلاع رساني، كنفرانس هاي خبري از راه دور، و دادوستد و بازاريابي از طريق شبكه هاي رايانه اي رواج مي يابد.
3- معيار اجتماعي
تحول اجتماعي مبتني بر اطلاعات، شامل تاثير آزادي تدوين قانون حاكم بر مبادله اطلاعات مي‌باشد كه در آن ايجاد شبكه اطلاعات و ارتباطات الكترونيكي مي تواند به تجديد حيات خانواده و جامعه منجر شود. انزواي قشر داراي فقر اطلاعاتي در جامعه الكترونيكي با شكل گيري مجدد قشر محكوم و ضعيف در جامعه اطلاعاتي كه توسط كارفرمايان استثمار مي شوند و ناديده گرفتن حقوق اين قشر در انعقاد قراردادها بار ديگر به شكل جديدي بروز مي نمايد. “ماسودا” (1985) به طرح جامعه اطلاعاتي مي پردازد كه در آن محور اصلي ارزش هاي اطلاعاتي بر ارزش هاي مادي غلبه مي‌كند و در اقتصاد اين جامعه، سرمايه اطلاعات و دانش فني بر سرمايه مواد برتري مي يابد.
4- معيار سياسي
تمركز قدرت، نفوذ سياسي و تحولات اجتماعي ناشي از اطلاعات دليل آشكاري بر مزايا و منافع ايجاد يك قطب اطلاعاتي است كه سبب تغييرات بنيادين سياسي از طريق پوشش خبري (نظير آنچه در شوروي سابق و بلوك شرق رخ داده) مي باشد. چنانچه پخش آخرين رويدادها از طريق رسانه‌هاي همگاني را از نظر “فقر اطلاعاتي” و “غناي اطلاعاتي” بنگريم، پيامد آن، تبديل جامعه جهاني به دو گروه مخاطبان منفعل و صرفاً مصرف كننده و رسانه هاي جمعي از يك سو، و شمار قليلي از كشورهاي برتر و نيز افراد سرآمد كشورها و توليدكنندگان فعال و كاربران اطلاعات الكترونيكي از سوي ديگر خواهد بود.
5- معيار فرهنگي
بسياري از ناظران گرايش به ديدن نشانه هاي تحول در ارزش هاي فرهنگي به دنبال پيشرفت جامعه اطلاعاتي دارند، اگر چه بايد خاطرنشان كرد كه جوامع مختلف عكس العمل هاي متفاوتي در برابر حضور فن آوري هاي پيشرفته دارند و حتي فرهنگ جهاني الكترونيك مستعد پذيرش تاثيرات محلي و ملي است. در حقيقت آنچه در حال وقوع است توسعه و تعامل گسترده فرهنگ ها است، نه به اصطلاح فرهنگ نوپايي كه تحول و تغيير اساسي شيوه زندگي را در سراسر جهان به دنبال داشته باشد.
همواره خطر استيلاي يك فرهنگ وجود داشته است، فرهنگي مبتني بر ارزش هاي ماديگراي غرب كه جايگزين “فرهنگ بومي” شود و جهاني را در اثر فقر فرهنگي به پوچي گرايش دهد. اگرچه ممكن است يك خبر، عكس العمل هاي متفاوتي را در كشورهاي مختلف ايجاد كند، ليكن ناديده انگاشتن تاثيرات بالقوه سوء جريان جهاني اطلاعات بر روي هويت و تنوع فرهنگي كشورها، امري خطرناك شمرده مي شود، زيرا ممكن است منجر به پذيرش فرهنگ هايي شود كه تاكيد بيشتري بر بي پروايي و صراحت در تبادل اطلاعات گوناگون و بويژه مبادله متمركز اطلاعات در زمينه هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي دارند:
1- فرار مغزها كه منجر به مهاجرت مهندسان و محققان كشورهاي در حال توسعه به كشورهاي صنعتي و توسعه يافته مي گردد و بهترين متخصصان كارآمد در زمينه علوم و فن ‌آوري به كشورهاي ثروتمند غرب مهاجرت مي كنند. كشورهايي كه اين نيروها را از دست مي دهند و بدين ترتيب سطح فن آوري آنان نيز تنزيل مي يابد.
2- راهبردهاي مدرن سازي در كشورهاي جهان سوم غالباً منجر به افزايش بدهي هاي خارجي، بهبود ارتباطات راه دور بين المللي به جاي توسعه شبكه اطلاعاتي و مخابراتي بومي مي‌گردد.
3- شركت هاي بزرگ مخابراتي در روابط بازرگاني با شرق، تنها براي ايجاد رقابت ناسالم محلي تلاش مي‌كنند و در اين راستا توسعه ناهماهنگ اجتماعي را در فضاي ارتباطات راه دور ايجاد مي نمايند.
4- اطلاعاتي كردن جوامع در حال توسعه موجب تضاد آشكار ميان “فقراي اطلاعاتي” و “ثروتمندان اطلاعاتي” مي گردد.
ميزان و كيفيت اطلاعات موردنياز براي برنامه ريزي و مديريت بر اساس نظام آماري اطلاعات، بيش از آن حدي است كه بتوان آن را به طور متمركز ارزيابي كرد و به همان مقياس به كار برد. در نتيجه، با وجود اين كه كشورهاي حاكم به طور حتم از نظر اطلاعاتي غني هستند، اين كه داراي غناي علمي حقيقي نيز باشند جاي سوال جدي است. در مقابل، مردمان كشورهاي كوچك و تحت سلطه مي توانند به غناي دانش حقيقي دست يابند، چرا كه دانش و اطلاعات مردم اين كشورها كه با كسب تجاربي در زمينه كمبودها، فقر، سختي، درد، وابستگي، و ظلم و ستم همراه مي باشد. عميق، پايدار و ابدي است.
چنانچه تفاوت ذكر شده بالا ميان اطلاعات و دانش را بپذيريم، در اين صورت گسترش سيستم‌هاي اطلاعاتي به صورت كمّي براي هر كشور در حال توسعه نامعقول و بي دليل خواهد بود، و هدف بايد بطور كلي بهبود كيفي اين نظام باشد. در عصر جديد، اطلاعاتي شدن به معناي بين المللي شدن ـ جهاني شدن ـ است و اين روند همواره همانندسازي فرهنگ‌ها را به دنبال خواهد داشت (بيكر، 1993).
به طور طبيعي هر “فرهنگ” متعلق به يك محل يا منطقه خاص، و در برگيرنده دانش جامع و اندوخته شده نسل ها، و بازتاب استعدادها و ويژگي هاي يك گروه در مقايسه با ديگر گروه هاست كه در زبان و لهجه ظهور مي يابد و احساس تعلق به يك سرزمين و هويت آبا و اجدادي را به همراه دارد. دقيقاً به خاطر همين احساس است كه نمي توان فرهنگ را به عنوان يك ابزار مورد استفاده خصوصي يا تجاري قرار داد.

شرحي بر روابط عمومي

روابط عمومي چيست ؟
تعاريف زيادي از روابط عمومي وجود دارد كه لازم نيست همه اش را بدانيد . بر اساس تعريف انجمن جهاني روابط عمومي :
روابط عمومي بخشي از وظايف مديريت سازمان است . عملي است ممتد ، مداوم و طرح ريزي شده كه از طريق آن افراد سازمان ها ميكوشند تا تفاهم و پشتيباني كساني را كه با آنها سر و كار دارند را بدست آورند .
KEY WORDSكليد واژه هاي تعريف
در تمام تعاريف اصطلاحاتي هست كه بنيان و پايه ريزي روابط عمومي بر آنها استوار است :
1) تلاشهاي آگاهانه 2) اقدامات عملي و قابل اجرا 3) ارتباط دو جانبه 4) روابط عمومي بخشي از وظايف مديريت سازمان است .
1) تلاشهاي آگاهانه :
اين بدان معناست كه هر تلاشي در روابط عمومي داراي دلايل و منطقي خاص و حساب شده است . دقيقا بر روي آن فكر شده است ، بررسي و تحليل شده است ، تفسير شده و در نهايت انتخاب شده و براي دستيابي به هدف مشخصي طراحي واجرا ميگردد . در واقع معني ديگر اين مسئله آن است كه هر گونه اقدام شتاب زده و بدون فكر و كارشناسي و نيز هدفگذاري نشده ، يك عمل و اقدام روابط عمومي نيست ، آب در هاونگ كوبيدن است و زيره به كرمان بردن . اسلام نيز كه ديني سرشار از مفاهيم اصيل و راهبردهاي دقيق زندگي است بر اين اصطلاح تكيه و تاكيد دارد ؛ در اسلام يك لحظه فكر كردن را بهتر از سالها عبادت ميداند يعني بايد هر رفتاري با فكر و حساب شده صورت بگيرد .
2) اقدامات عملي و قابل اجرا :
تمام فعل و انفعالات روابط عمومي نشات گرفته از اقداماتي است كه قابليت انجام و اجرا داشته باشد . بايد با عنايت به محدوديت هاي سازمان ، بودجه ، زمان و نيروي انساني كه در سازمان هست ، فعاليت ها طرحريزي شود . سالها پيش در جايي داستاني را خواندم خيلي جالب بود :" روزي كودكي ، پادشاهي را ملاقات ميكند . كودك معصومانه از پادشاه ميپرسد كه آيا راست است كه ميگويند پادشاه هر چه اراده كند در جهان همان ميشود و همه گوش به فرمان اويند . پادشاه پاسخ ميگويد : آري چنين است . كودك باز ميكويد پس من ميخواهم كه شما به خورشيد فرمان دهي تا غروب كند . پادشاه بلافاصله انگشت اشاره به خورشيد ميكند و فرمان ميدهد كه اي خورشيد به فرمان من مثلا 4 ساعت و 45 دقيقه و 18 ثانيه ديگر ، غروب كن ! كودك ميخندد كه اگر تو هم فرمان نميدادي غروب ميكرد ، اين ديگر چه فرماني است . من گفتم همين حالا غروب كند نه چند ساعت ديگر . پادشاه پاسخ ميدهد ؛ پسرك ،‌آيا عاقلانه است كه من به تو دستور دهم آن سنگ 50 كيلويي را برداري و جابجايش كني . اگر دستور دهم آيا تو ميتواني . نه آدم عاقل و زيرك آن است كه دستوري قابل اجرا و انجام بدهد . "
من نميدانم اين داستان را كجا خوانده ام و يا داستان از كيست اما به راستي نيز چنين است اقدامات غير عملي و كه تنها حاصل تصورات غير واقعي و خيالي است و امكانات و مقدورات و واقعيت هاي موجود را در نظر نميگيرد ، باطل و عملي خارج از اصول روابط عمومي است . در قرآن كتاب آسماني اسلام نيز آمده است كه خداوند از هر كسي به قدر توانائي اش انتظار عمل دارد .
3) ارتباط دوجانبه :
امروزه ارتباط يكسويه ديگر از وجهه افتاده است . كسي به اين نوع ارتباط وقعي نمينهد . ارتباط يكسويه توهين به شعور مخاطب است . فعاليت هاي روابط عمومي نيز از اين اصل مستثني نبوده و بر اساس ارتباطي دوسويه و دو جانبه طرح ريزي ميشود . روابط عمومي از يك سو بر اساس تحقيق و ارزيابي و برنامه ريزي به مديران نظرات مشاوره اي ميدهند و آنها را در جريان افكار عمومي و نظرات عامه مخاطب قرار ميدهند و از سوي ديگر نظرات و برنامه هاي مديران را به اطلاع مخاطبان و افكار عمومي ميرسانند يعني پلي بين سازمانها و مخاطبان هستند . در دين مبين اسلام نيز ارتباط دو سويه نقشي اساسي دارد . امام علي (ع) در يكي از سخنراني هاي خود به مردم عصر خويش ميفرمايد كه به سخنانش گوش دهند و فكر كنند اگر سخني و عملي را غير منطقي يافتند به حضرتش بفرمايند اگر نادرست بود اصلاحش نمايد و اگر درست بود بپذيرند و عمل كنند . نماز مسلمين هم در محتواي كلام ارتباطي قطعا دو سويه است را غير منطقي يافتند به حضرتش بفرمايند اگر نادرست بود اصلاحش نمايد و اگر درست بود بپذيرند و عمل كنند . نماز مسلمين هم در محتواي كلام ارتباطي قطعا دو سويه است از يك طرف خدا سخن ميگويد : اين كن و اينگونه باش و از سوي ديگر مخاطب نمازگزار به خداي خويش ميگويد كه كمكم كن تا اين كنم و اين گونه باشم . البته من در جايگاهي نيستم تا بر نماز تفسيري داشته باشم اما اگر توفيقي حاصل شود وجه نماز در روابط عمومي را يا به ديگر سخن روابط عمومي را در نماز به حد بضاعت تحليل ميكنم . به هر حال خواستم تنها بگويم كه امروزه هر ارتباطي كه دو طرف را در نظر نگيرد محكوم به فناست .
4) روابط عمومي بخشي از وظايف مديريت است :
واقعيت آنست كه تا زماني مدير سازمان نپذيرد كه برقراري ارتباط با گروههاي مخاطب چه در داخل سازمان و چه در خارج سازمان ، بخشي از وظايف آنان است . بديهي است وضع روابط عمومي ها هميشه نازل و مايوس كننده است اگر مدير كللان سازمان به چنين دركي برسد بيشك از تمام امكانات خود كمك ميگيرد تا روابط عمومي خويش را فعال نمايد . اهميت و نقش روابط عمومي بستگي تام به اين دارد كه مدير سازمان او را به عنوان يك الزام و وظيفع بپذيرد .

۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه

آرزوي دل


درون معبد هستي ؛
بشر در گوشه محراب خواهش هاي جان افروز،
نشسته در پس سجاده صد نقش حسرتهاي هستي سوز ،
به دستش خوشه پر بار تسبيح تمناهاي رنگارنگ !
نگاهي ميكند سوي خدا از آرزو لبريز !
به زاري از ته دل يك « دلم ميخواست »مي گويد .
شب و روزش « دريغ » ، « ايكاش » آينده است .
من امشب هفت شهر آرزوهايم چراغاني است :
زمين و آسمانم نور باران است !
كبوتر هاي رنگين بال خواهشها ، بهشت پر گل انديشه ام را زير پر دارند .
صفاي معبد هستي تماشائي است :
زهر سو ، نوشخند اختران در چلچراغ ماه مي ريزد .
جهان در خواب
تنها من ، در اين معبد ، در اين محراب :
دلم مي خواست ، بند از پاي جانم باز ميكردند
كه من ، تا روي بام ابرها ، پرواز مي كردم .
از آنجا ، با كمند كهكشان ، تا آستان عرش مي رفتم .
در آن درگاه درد خويش را فرياد ميكردم .
كه كاخ صد ستون كبريا لرزد !
مگر يك شب ، از اين شبهاي بي فرجام
ز يك فرياد بي هنگام
به روي پرنيان آسمان ها ، خواب در چشم خدا لرزد.
دلم ميخواست : دنيا رنگ ديگر بود .

خدا با بنده هايش مهربان تر بود .
از اين بيچاره مردم ياد مي فرمود !
دلم ميخواست - زنجيري گران - از بارگاه خويش مي آويخت ؛
كه مظلومان ، خدا را پاي آن زنجير ،
ز درد خويشتن آگاه ميكردند .

چه شيرين است « وقتي بيگناهي داد خود را از خداي خويش ميگيرد »
چه شيرين است ، اما من دلم ميخواست : اهل زور و زر ناگاه !
زهر سو را ه مردم را نمي بستند و زنجير خدا را بر نمي چيدند !
دلم ميخواست دنيا خانه مهر و محبت بود .
دلم ميخواست مردم در همه احوال با هم آشتي بودند .
طمع در مال يكديگر نميكردند .
كمر بر قتل يكديگر نمي بستند ،
مراد خويش را در نامرادي هاي يكديگر نمي جستند .
از اين خون ريختن ها ، فتنه ها ، پرهيز ميكردند .
چو كفتاران خون آشام ، كمتر چنگ و دندان تيز ميكردند !

چه شيرين است وقتي سينه ها از مهر آكنده است .
چه شيرين است وقتي زندگي خالي ز نيرنگ است .

دلم مي خواست : دست مرگ را ، از دامن اميد ها كوتاه ميكردند .
در اين دنياي بي آغاز و بي پايان !
در اين صحرا ، كه جز گرد و غبار از ما نمي ماند ؛
خدا زين تلخكامي هاي بي هنگام بس مي كرد !
نمي گويم پرستوي زمان را در قفس ميكرد !
نمي گويم به هر كس بخت و عمر جاودان مي داد ؛
نمي گويم به هر كس عيش و نوش رايگان مي داد ؛
همين ده روز هستي را امان مي داد !
دلش را ناله تلخ سينه روزان تكان مي داد !

دلم ميخواست : عشقم را نميكشتند !
صفاي آرزويم را – كه چون خورشيد تابان بود – مي ديدند .
چنين از شاخسار هستيم آسان نمي چيدند .
گل عشقي چنان شاداب را پر پر نمي كردند .
به باد نامرادي ها نمي دادند .
به صد ياري نمي خواندند .
به صد خواري نمي راندند .
چنين تنها ، به صحرا ها ي بي پايان اندوهم نمي بردند .
دلم مي خواست ، يك بار دگر او را كنار خويش مي ديدم .
به ياد اولين ديدار در چشم سياهش خيره مي ماندم .
دلم يك بار ديگر ، همچو ديدار نخستين ، پيش پايش دست و پا ميزد .
شراب اولين لبخند در جام وجودم ، هاي و هو ميكرد ،
دم گرمش نهانگاه دلم را جستجو مي كرد ،
دلم مي خواست ؛ دست عشق – چون روز نخستين – هستي ام را زير ورو ميكرد .

دلم مي خواست سقف معبد هستي فرو مي ريخت
پليدي ها و زشتي ها ، به زير خاك مي ماندند .
بهاري جاودان آغوش وا ميكرد .
جهان در موجي از زيبايي و خوبي شنا مي كرد .
بهشت عشق مي خنديد - به روي آسمان آبي آرام ، - پرستوهاي دوستي پرواز مي كردند .
به روي بام ها ، ناقوس آزادي صدا مي كرد .

مگو : « اين آرزوها خام است ! »
مگو - « روح بشر همواره سرگردان و ناكام است . »
اگر اين كهكشان از هم نمي پاشد ؛ وگر اين آسمان در هم نميريزد :
بيا تا ما : « فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو در اندازيم »‌
به شادي : « گل بر افشانيم و مي در ساغر اندازيم ! »


******************************************************************************
نمي دانم اين شعر از كيست ، اما گويا از دل من سخن گفته است ؛ دلي كه سرشار است از دوست داشتن آدم ها . من هميشه در دل آرزوي خوشبختي و سلامت و سعادت همه انسانها را مي پرورانم چه اهميت دارد كه انسانها خوب باشند و يا بد . همه از يك گوهرند و همه آدم و همنوع من هستند . اصلا مگر كسي هم بد هست . همه خوبند فقط گاهي شيطنت ميكنند . و صد البته اين شيطنت ها اگر هم نباشد كه زندگي بي مزه و كسل كننده است . شب و روز با هم خوش است . سياه و سفيد با هم زيبايند . هركدام ديگري را معني ميكنند . و همين معنا ها زندگي را رنگ و بو مي بخشد و من همه اين معنا ها را دوست دارم . خداوند همه را شاد و سلامت دارد .