۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه


بسم الله الرحمن الرحيم
انَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المبين (106) و فديناه بذبح عظيم (107)
و تركنا عليه في الآخرين (108) سلام علي ابراهيم
(109)
( قرآن كريم - سوره صافات )
آن روز در جام شفق مل كرد خورشيد برخشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه گوئي خواب ديدم
خورشيد را بر نيزه ؟! آري،اين چنين است خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است

عاشورا ؛ چكيده تاريخ همه عصرها ، تصوير رنج همه مظلومان ، راز كهن هستي ، تجلي بندگي و دلدادگي ، ، سرزمين حضور ، دشت اخلاص ، نمايش ايمان ، ملكوت حسين ، سكوي پرواز ، رهيدن انسان ... كربلا ؛ بلاد عشق و حسين خورشيدي از بطن همه خورشيدها ، چوپاني از سلاله همه چوپان هاي " اغنام الله " ، عاصي و شوريده بر طاغوت و طاغوت ؛ طاعون همه ملت ها .
حسين كهكشان شرف ، غيرت و حرمت ، نوري در همه قلب ها ، فوران خوني در سرزمين عصمت ، مهر فروزان عشق بر وسعت سبزه زار هاي كرامت . حسين هفت آسمان دوست داشتن ف هفت اقليم عشق ....
در روزگاري كه بدي لباس نيكي پوشيده و فرعونيان ، تتن پوش پيامبر به تن كرده اند و روحانيان حكومت ، بنگاه معاملات مسكن در بهشت گشوده اند و دنيا را به نفع خلافتِ كارگردانان توطئه قتل پيامبر ؛ ابوجهل و ابوسفيان و ابولهب كه اينك بر جايگاه پيامبر تكيه زده اند و كاخ هاي سبز لذت بنا كرده اند ، توجيه و تبليغ ميكنند و مذلت و بدبختي و ستم زدگي ملت را جبر خداوندي خوانده و لاي لاي خوش تسليم و خواب زدگي را در گوش هاي خفته خلق زمزمه ميكنند و قصه مرگ و نااميدي را به شب نشسته اند .
حاكمان جور و ستم و استبداد ، نشئه از قدرت خويش و جهل عوام - كلأنعام – به نام دين و به نام الله ، به غارت مردم چنگ زده اند و براي ارضاء اميال پس دنيوي شان به بسط و گسترش قلمرو حاكميت خود به هر سو لشكر ميكشند و مردم را به نام جهاد به قربانگاههاي فتح الفتوحشان به مسلخ مي برند و هر آنكس كه سر باز زد به نام دين گردن مي زنند و ...
در اين آشوب مسلخ ارزشها و جهل و برهنگي و افسردگي و استبداد متكي بر تحقير و سركوب و تحريف ، عصيانگري از سلاله آدم و از نژاد ابراهيم و از تبار محمد و از خانه گِلي فاطمه و علي - كه به بزرگي همه دنيا است - اينك سر به شورش برداشته و سكوت مرگبار بشر را به فرياد سرخ قيام بشكسته و خواب خفته گان خفته را آشفته تر ساخته و ستونهاي كاخ هاي بلند ظلم را به لرزه افكنده است .
مردي برخواسته با پرچم وراثت آدم ، موسي ، عيسي ، ابراهيم ، محمد ، علي و حسن با همه عشيره و يارانش ؛ كارواني از نور و مكتبي از دوست داشتن كه ارزش را در فداشدن مي دانند و تقوا را در بندگي و جهاد ومقاومت و شهادت و رنج و غل و زنجير اسارت . مكتبي كه بهاي يوسف جان را ؛ جان دادن با عزت و لعاب زيستن را ؛ آزادگي و حريت ميداند .
در ملكوت عاشورا و فرشكرت كربلا ، بندگي در اوج دوست داشتن به صحنه آمد و فرشتگان همه مبهوت : إنيِ أعلَمُ مَالا تَعلَمون (بقره – 30) ، فتبارك الله احسن الخالقين
و كدامين تسبيح و تقديس و سجده و بندگي اينگونه خالصانه ستايش كردن است و عاشقانه و حريصانه در پاي حبيب تن به تيغ دادن است و جان فدا كردن و خون هديه دادن و رضايت و تقبل خداوند را مسئلت داشتن .
كدامين عبادت چونان نماز حسين در صحراي تير و بلا و محشر كربلا ست . كدامين سجده و تسبيح مثل نماز هاي شبانه زينب و دعاهاي امام سجاد در غل و زنجير اسارت .
و اينك ما چه خاموشيم ! و زندگي چه ذلت بار ...
پروردگارا حسيني ديگر .... حسيني ديگر ... حسيني ديگر ...

هیچ نظری موجود نیست: