
۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه
پسرم
پسرم زندگي زيباست . ماه من غصه چرا ؟ آسمان را بنگر كه هنوز بعد صدها شب و روز ، مثل آن روز نخست ، گرم و
آبي و پر از مهر به ما ميخندد ! يا زميني را كه ، دلش از سردي شبهاي خزان نه شكست و نه گرفت . بلكه از عاطفه لبريز شد و نفسي از سر اميد كشيد و در آ؛از بهار ، دشتي از ياس سفيد زير پاهامان ريخت ؛ تا بگويد كه هنوز ، پر امنيت احساس خداست ! ماه من غصه چرا ؟! تو مرا داري و من هر شب و روز ، آرزويم همه خوشبختي توست ! ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخنها گفتن كار آنهائي نيست كه خدا را دارند ... ماه من ! غم و اندوه اگر هم روزي ، مثل باران باريد يا دل شيشه اي ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شكست ، با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا كن و بگو با دل خود كه خدا هست ، خدا هست ! او همانيست كه در تار ترين لحظه شب ، راه نوراني اميد نشانم ميداد ... او همانيست كه هر لحظه دلش ميخواهد ، همه زندگيم ، غرق شادي باشد ... ماه من غصه چرا ؟! ماه من غصه اگر هست ، بگو تا باشد ! معني خوشيختي ، بودن اندوه است ... ! اينهمه غصه و غم ، اينهمه شادي و شور چه بخواهي و چه نه ! ميوه يك باغند ، همه را با هم و با عشق بچين ... ولي از ياد مبر ؛ پشت هر كوه بلند سبزه زاريست پر از ياد خدا! و در آن باز كسي ميخواند ؛ كه خدا هست ، خدا هست . و چرا غصه ؟! چرا ؟! « شعر از مهين رضواني فرد »

اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر