وقتي كه ديدارها ميميرند ، خاطره ها شكفتن آغاز ميكنند . تو گويي گلهاي خاطره ، تنها و تنها به رويش بر مزار ديدارها دل بسته اند . اين اما زخمي است كه ناله هاي آبي درد را بر بستر دل ما جاري ميسازد و يا شايد مرهمي كه بر زخمهاي دوري و فراغ چتر آرامش ميگترد . عطر هر خاطره ياد آور بودنيست كه از دست رفته است ، بي آنكه خود بخواهيم يا آرزويش را داشته باشيم ذهن ما عزادار هميشگي است . همه چيز در اطراف ما محكومند به اينكه ياد آور كدام خاطره اند ؟ ياد آور كدام بودنند ؟
از ديار كبوتران سپيد / شوق پرواز هديه مي آريم
كيستي تو كه بذر شادي را / چون بهاران به سينه ميكاري ؟
كيستي تو كه با تو بودن را / ميشود تا ابد به رويا خفت
كيستي تو كه چون طلوع سحر / با تو بايد ز شعر فردا گفت .
------------------------------
به ياد آخرين نگهباني مركز آموزش در تاريخ 4/6/75 كه با جناب سيامك خيرخواه ، شب را به صبح رسانديم و كلي خاطره گفتيم و كلي خاطره ساختيم . او كه از هر هنري به قدر وافي بهره داشت ، سكوتش ، سخنش و همه حركاتش برايم زيبا بود و زيبا ماند .
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر